کلمه جو
صفحه اصلی

زح

فرهنگ فارسی

دور کردن کسی یا چیزی را از جای آن راندن رود کشیدن

لغت نامه دهخدا

زح. [ زَح ح ] ( ع مص ) دور کردن کسی یاچیزی را از جای آن. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). دور کردن کسی را از جای وی. ( آنندراج ). دور کردن. ( تاج المصادر ) ( مصادر زوزنی ). || راندن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || زود کشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کشیدن چیزی بشتاب. ( از مصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: