وی جد جعفر بن محمد ابن ابراهیم بن حبیب صیدالانی
صعو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صعو. [ ص َع ْوْ ] ( ع اِ ) ج ِ صَعوَة. ( منتهی الارب ). رجوع به صعوة شود. || ( مص ) خرد و باریک شدن سرکسی. || بانگ کردن چوزه. ( منتهی الارب ).
صعو. [ ص َ ] ( اِخ ) وی جد جعفربن محمدبن ابراهیم بن حبیب صیدلانی مکنی به ابوبکر و معروف به ابن ابی الصعو است. ( الانساب سمعانی ص 352 برگ ب ).
صعو. [ ص َ ] ( اِخ ) وی جد جعفربن محمدبن ابراهیم بن حبیب صیدلانی مکنی به ابوبکر و معروف به ابن ابی الصعو است. ( الانساب سمعانی ص 352 برگ ب ).
صعو. [ ص َ ] (اِخ ) وی جد جعفربن محمدبن ابراهیم بن حبیب صیدلانی مکنی به ابوبکر و معروف به ابن ابی الصعو است . (الانساب سمعانی ص 352 برگ ب ).
صعو. [ ص َع ْوْ ] (ع اِ) ج ِ صَعوَة. (منتهی الارب ). رجوع به صعوة شود. || (مص ) خرد و باریک شدن سرکسی . || بانگ کردن چوزه . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: