کلمه جو
صفحه اصلی

شاهپور مهران

فرهنگ فارسی

از سرداران و نجبای مقتدر ایران در عصر ساسانیان بود ٠

لغت نامه دهخدا

شاهپور مهران. [ رِ م ِ ] ( اِخ ) از سرداران و نجبای مقتدر ایران در عصر ساسانیان بود. کریستنسن می نویسد: مقتدرترین نجبای ایران در قرن پنجم میلادی دو تن بودند یکی زرمهریا سوخرا ( سوفرا ) از خانواده بزرگ قارن و دیگر شاهپور رازی ( مهران ) که از مردم ری و خاندان مشهور مهران بود. لازارفرپی حکایت میکند که این دو سردار با لشکر بسیار در ایبری وارمنستان بجنگ مشغول بودند و همین که خبر مرگ پیروز( در حدود 488 م. ) به آنها رسید باشتاب به تیسفون شتافتند تا نفوذ خود را در انتخاب پادشاه جدید بکار ببرند ولاش برادر پیروز انتخاب شد و در زمان سلطنت این پادشاه فرمانداری حقیقی ایران با زرمهر بود و تا سالهای نخستین سلطنت کواذ زرمهر کماکان مرتبت خود را حفظ کرد و حائز مقام نخستین در میان اشراف بود اما کواذ پیوسته در دل داشت که خود را از تسلط و استیلای این مرد جاه طلب و خطرناک نجات دهد پس رقابتی را که در میان زرمهرو شاهپور مهران افتاده بود مغتنم شمرد و شاهپور را که در این وقت منصب ایران سپاهبذ داشت ( تاریخ طبری ) و در عین حال سپاهبذ ناحیه سواد نیز بود ( النهایة ابن الاثیر ) در نهان با خود یار کرد و زرمهر را بهلاکت رسانید و از این واقعه در سرتاسر کشور شهرت عظیم یافت و مایه مثلی شد که به این عبارت نقل میکردند: «باد سوفرا از وزیدن فروماند و بادی از جانب مهران وزیدن گرفت » یا بنا به روایت النهایه : «آتش سوفرا فرو مرد و باد شاهپور وزید» با وجود این در تاریخ ذکری از این شاهپور مهران نیست گویا پس از رقیب خود دیری نزیسته است. ( از ایران در زمان ساسانیان ص 318 به بعد و ص 360 ببعد ). فردوسی در شاهنامه پیرامون تحریک شاهپور مهران علیه سوفرای نزد قباد چنین گوید:
بیآمد بر تاجور سوفرای
بدستوری بازگشتن بجای...
سپهبد خود ولشکرش ساز کرد
بزد کوس و آهنگ شیراز کرد...
و چون سوفرای بشیراز آمد دم از قدرت و فرمانروایی زد و ایرانیان نزد قباد آمدند و او را از مقتدر کردن سوفرای سرزنش کردند قباد از این حادثه نگران گردید:
ز گفتار بد شد دل کیقباد
ز رنجش به دل بر نکرد ایچ باد...
تا آنکه قباد را راهنمایی کردند تا شاپور رازی را بجنگ سوفرای فرستد:
چو شاپور رازی بیامد ز جای
بدرد دل بدکنش سوفرای...
شنید این سخن شاه و نیرو گرفت
هنرها بشست از دل آهو گرفت...
قباد دستور داد تا بروند و شاهپور را نزد او بیاورند:

شاهپور مهران . [ رِ م ِ ] (اِخ ) از سرداران و نجبای مقتدر ایران در عصر ساسانیان بود. کریستنسن می نویسد: مقتدرترین نجبای ایران در قرن پنجم میلادی دو تن بودند یکی زرمهریا سوخرا (سوفرا) از خانواده ٔ بزرگ قارن و دیگر شاهپور رازی (مهران ) که از مردم ری و خاندان مشهور مهران بود. لازارفرپی حکایت میکند که این دو سردار با لشکر بسیار در ایبری وارمنستان بجنگ مشغول بودند و همین که خبر مرگ پیروز(در حدود 488 م .) به آنها رسید باشتاب به تیسفون شتافتند تا نفوذ خود را در انتخاب پادشاه جدید بکار ببرند ولاش برادر پیروز انتخاب شد و در زمان سلطنت این پادشاه فرمانداری حقیقی ایران با زرمهر بود و تا سالهای نخستین سلطنت کواذ زرمهر کماکان مرتبت خود را حفظ کرد و حائز مقام نخستین در میان اشراف بود اما کواذ پیوسته در دل داشت که خود را از تسلط و استیلای این مرد جاه طلب و خطرناک نجات دهد پس رقابتی را که در میان زرمهرو شاهپور مهران افتاده بود مغتنم شمرد و شاهپور را که در این وقت منصب ایران سپاهبذ داشت (تاریخ طبری ) و در عین حال سپاهبذ ناحیه ٔ سواد نیز بود (النهایة ابن الاثیر) در نهان با خود یار کرد و زرمهر را بهلاکت رسانید و از این واقعه در سرتاسر کشور شهرت عظیم یافت و مایه ٔ مثلی شد که به این عبارت نقل میکردند: «باد سوفرا از وزیدن فروماند و بادی از جانب مهران وزیدن گرفت » یا بنا به روایت النهایه : «آتش سوفرا فرو مرد و باد شاهپور وزید» با وجود این در تاریخ ذکری از این شاهپور مهران نیست گویا پس از رقیب خود دیری نزیسته است . (از ایران در زمان ساسانیان ص 318 به بعد و ص 360 ببعد). فردوسی در شاهنامه پیرامون تحریک شاهپور مهران علیه سوفرای نزد قباد چنین گوید:
بیآمد بر تاجور سوفرای
بدستوری بازگشتن بجای ...
سپهبد خود ولشکرش ساز کرد
بزد کوس و آهنگ شیراز کرد...
و چون سوفرای بشیراز آمد دم از قدرت و فرمانروایی زد و ایرانیان نزد قباد آمدند و او را از مقتدر کردن سوفرای سرزنش کردند قباد از این حادثه نگران گردید:
ز گفتار بد شد دل کیقباد
ز رنجش به دل بر نکرد ایچ باد...
تا آنکه قباد را راهنمایی کردند تا شاپور رازی را بجنگ سوفرای فرستد:
چو شاپور رازی بیامد ز جای
بدرد دل بدکنش سوفرای ...
شنید این سخن شاه و نیرو گرفت
هنرها بشست از دل آهو گرفت ...
قباد دستور داد تا بروند و شاهپور را نزد او بیاورند:
همانگه جهاندیده ای کیقباد
بفرمود تا برنشیند چو باد...
بنزدیک شاپور رازی شود
برآواز نخجیر و بازی شود...
هم اندر زمان برنشاند ورا
ز ری سوی درگاه خواند ورا...
پس از آنکه قاصد نامه و پیغام قباد را به شاپور رسانید:
چو برخواند آن نامه ٔ کیقباد
بخندید شاپور مهرگ نژاد...
که بر سوفرا دشمن اندر جهان
نبودی جز او آشکار و نهان ...
در آن هنگام :
چو بشنید فرمانبران را بخواند
سوی تیسفون تیز لشکر براند...
و از تیسفون به شیراز رفت تا سوفرای را سرکوب کند:
خود و نامداران پرخاشجوی
سوی شهر شیراز بنهاد روی ...
و:
چو آگاه شد زان سخن سوفرای
همانگه بیاورد لشکر ز جای ...
ولی جنگی نه پیوست و به احترام شاه تسلیم شد و:
چو بشنید شاپور پایش ببست
بزد نای رویین و خود برنشست
بیاوردش از پارس پیش قباد
قباداز گذشته نکرد ایچ یاد...
بفرمود کو را بزندان برند
بنزدیک ناهوشمندان برند.
ولی عده ای شاه رابه کشتن سوفرا تحریک کردند و به قباد گفتند:
گر او اندر ایران بماند درست
ز شاهی بباید ترا دست شست ...
در اینصورت شاه :
بفرمود پس تاش بیجان کنند
برو بر دل دوده پیچان کنند...



کلمات دیگر: