تحمیل کردن بار نهادن
زحمت نهادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زحمت نهادن. [ زَ م َ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) تحمل کردن. بار نهادن. سنگینی چیزی را بر دیگری گذاردن :
حسن تو زیور تو بس است اینقدر چرا
بر گوش و سینه زحمت زیور نهاده ای.
حسن تو زیور تو بس است اینقدر چرا
بر گوش و سینه زحمت زیور نهاده ای.
نظیری نیشابوری.
کلمات دیگر: