لطف خود را قطع کردن
سایه بریدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سایه بریدن. [ ی َ / ی ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) لطف خود را قطع کردن :
گشت چو قلب همه نقدآزمای
سایه بریدم ز همه چون همای.
گشت چو قلب همه نقدآزمای
سایه بریدم ز همه چون همای.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: