کلمه جو
صفحه اصلی

زحار

عربی به فارسی

اسهال خوني , ديسانتري , ذوسنطاريا


فرهنگ فارسی

بخیل که از گرانی سئوال کسی دم سرد و ناله بر آرد

لغت نامه دهخدا

زحار. [ زُ ] (ع مص ) مبتلا شدن به بیماری زحیر (پیچاک ). دچار شکم روش شدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). جاری شدن شکمست بشدت . همچنین است زحیر و زحارة. (از ترجمه ٔ قاموس ). و رجوع به کلمه های مذکور شود. || بیرون دادن آوازیا نفسی همراه ناله هنگام کار یا سختی ، همچنین است زحارة و زحیر. (از متن اللغة) (از تاج العروس ). نفس کشیدن زن ، گاه زادن با ناله و اضطراب یا درد کشیدن و سر دادن آوازی مانند ناله . و این معنی اخیر اشهر است . (از اقرب الموارد). آوازی که از تنفس تندبگوش میرسد. (از اساس البلاغة). آواز و دم زدن بناله . (ترجمه ٔ قاموس ). رجوع به زحارة و زحیر شود. || گران آمدن سؤال بر بخیل و آه و ناله کردن او در این هنگام و همچنین زحیر. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || کسی را با نیزه زدن و زخمی ساختن و همچنین زحیر. ابن درید گوید: این لغت محقق نیست . (ازمتن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به زحیر شود.


زحار. [ زُ ] ( ع مص ) مبتلا شدن به بیماری زحیر ( پیچاک ). دچار شکم روش شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ). جاری شدن شکمست بشدت. همچنین است زحیر و زحارة. ( از ترجمه قاموس ). و رجوع به کلمه های مذکور شود. || بیرون دادن آوازیا نفسی همراه ناله هنگام کار یا سختی ، همچنین است زحارة و زحیر. ( از متن اللغة ) ( از تاج العروس ). نفس کشیدن زن ، گاه زادن با ناله و اضطراب یا درد کشیدن و سر دادن آوازی مانند ناله. و این معنی اخیر اشهر است. ( از اقرب الموارد ). آوازی که از تنفس تندبگوش میرسد. ( از اساس البلاغة ). آواز و دم زدن بناله. ( ترجمه قاموس ). رجوع به زحارة و زحیر شود. || گران آمدن سؤال بر بخیل و آه و ناله کردن او در این هنگام و همچنین زحیر. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || کسی را با نیزه زدن و زخمی ساختن و همچنین زحیر. ابن درید گوید: این لغت محقق نیست. ( ازمتن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به زحیر شود.

زحار. [ زُ ] ( ع اِ ) شکم روش سخت. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). بُرنیش و نستک شکم. ( مهذب الاسماء ). || آزاری است در شکم که خون جاری میگرداند از شکم. و همچنین است زحیر و زحارة.( از ترجمه قاموس ). نوعی بیماری است و علامت آن برازکردن پی در پی و بدفعات است همراه با درد و خستگی وقسمت اعظم آنرا خون و بلغم تشکیل میدهد. ( از المعجم الوسیط ). رجوع به زحیر شود. || علتیست مرشتران را. ( ترجمه قاموس ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بیماریی است شتران را که در اثر آن دچار شکم روش میگردند تا آنجا که چیزی از شکم ایشان بیرون نیاید. ( از متن اللغة ) ( از تاج العروس ). || ( مص ) زاییدن ، و همچنین است زحیر و زحارة. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به زحیر و زحارة شود.

زحار. [ زَح ْ حا ] ( ع ص ) بخیل که از گرانی سؤال کسی دم سرد و ناله برآرد. و او را زُحَر و زَحْران نیز گویند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کلمه های مذکور شود.

زحار. [ زَح ْ حا ] (ع ص ) بخیل که از گرانی سؤال کسی دم سرد و ناله برآرد. و او را زُحَر و زَحْران نیز گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به کلمه های مذکور شود.


زحار. [ زُ ] (ع اِ) شکم روش سخت . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). بُرنیش و نستک شکم . (مهذب الاسماء). || آزاری است در شکم که خون جاری میگرداند از شکم . و همچنین است زحیر و زحارة.(از ترجمه ٔ قاموس ). نوعی بیماری است و علامت آن برازکردن پی در پی و بدفعات است همراه با درد و خستگی وقسمت اعظم آنرا خون و بلغم تشکیل میدهد. (از المعجم الوسیط). رجوع به زحیر شود. || علتیست مرشتران را. (ترجمه ٔ قاموس ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیماریی است شتران را که در اثر آن دچار شکم روش میگردند تا آنجا که چیزی از شکم ایشان بیرون نیاید. (از متن اللغة) (از تاج العروس ). || (مص ) زاییدن ، و همچنین است زحیر و زحارة. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به زحیر و زحارة شود.



کلمات دیگر: