کلمه جو
صفحه اصلی

ساهویه

فرهنگ فارسی

الواسطی جد سلیمان ابن وهب است

لغت نامه دهخدا

( ساهویة ) ساهویة. [ ی َ ] ( اِخ ) الواسطی ، جد سلیمان بن وهب است. ( الوزراء و الکﱡتاب ص 96 ).
ساهویه. [ ی َ ] ( اِخ ) معبر و تعبیرکننده ای بود که در علم تعبیر مثل و نظیری نداشته. ( برهان ). اعراب چنانکه رسم ایشان است در این لغت تصرف کرده سین را به شین تبدیل کرده اند چنانکه ابن سیرین معبر را که مادرش شیرین بوده ابن سیرین کرده اند. ( آنندراج ) :
بخت است بخواب دیدن خر
ساهویه چنین نهاد تعبیر.
سوزنی ( از رشیدی ).
بعضی گویند نام زنی بوده است معبر ساهویه نام. ( برهان ).

ساهویه . [ ی َ ] (اِخ ) معبر و تعبیرکننده ای بود که در علم تعبیر مثل و نظیری نداشته . (برهان ). اعراب چنانکه رسم ایشان است در این لغت تصرف کرده سین را به شین تبدیل کرده اند چنانکه ابن سیرین معبر را که مادرش شیرین بوده ابن سیرین کرده اند. (آنندراج ) :
بخت است بخواب دیدن خر
ساهویه چنین نهاد تعبیر.

سوزنی (از رشیدی ).


بعضی گویند نام زنی بوده است معبر ساهویه نام . (برهان ).

ساهویة. [ ی َ ] (اِخ ) الواسطی ، جد سلیمان بن وهب است . (الوزراء و الکﱡتاب ص 96).



کلمات دیگر: