کلمه جو
صفحه اصلی

زخم رسیده

فرهنگ فارسی

آماس و دملی که پخته شده و نزدیک آن باشد که سر باز کند و پلیدی از آن بیرون رود زخم نزدیک به التیام

لغت نامه دهخدا

زخم رسیده. [ زَ م ِ رَ / رِ دَ / دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آماس و دملی که پخته شده و نزدیک آن باشدکه سر باز کند و پلیدی از آن بیرون رود. زخم نزدیک به التیام. رجوع به «رسیدن زخم » در ذیل «زخم » شود.

زخم رسیده. [ زَرَ / رِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) خسته گشته. زخمی شده. زخم یافته. مجروح. مصدوم. ضربت دیده : دست زخم رسیده بشمشیر یازید و طغانرا زخمی عظیم زد و خواست تا دیگر بار زخمی زند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 18 ). || آسیب دیده. زیان رسیده :
از معرکه چنین خرانی
شد زخم رسیده گلستانی.
نظامی.
رجوع به زخم رسیدن شود.

زخم رسیده . [ زَ م ِ رَ / رِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آماس و دملی که پخته شده و نزدیک آن باشدکه سر باز کند و پلیدی از آن بیرون رود. زخم نزدیک به التیام . رجوع به «رسیدن زخم » در ذیل «زخم » شود.


زخم رسیده . [ زَرَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خسته گشته . زخمی شده . زخم یافته . مجروح . مصدوم . ضربت دیده : دست زخم رسیده بشمشیر یازید و طغانرا زخمی عظیم زد و خواست تا دیگر بار زخمی زند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ص 18). || آسیب دیده . زیان رسیده :
از معرکه ٔ چنین خرانی
شد زخم رسیده گلستانی .

نظامی .


رجوع به زخم رسیدن شود.


کلمات دیگر: