کلمه جو
صفحه اصلی

پست کردن

فارسی به انگلیسی

abase, debase, degrade, humble, lower, mail , pervert, post, vitiate


abase, debase, degrade, humble, lower, mail, pervert, post, vitiate, to lower, to weaken

to lower, to weaken


فارسی به عربی

اذلل , استسخف , اکبح , اهانة , برید , حط منه , متواضع , منحط

مترادف و متضاد

abase (فعل)
پست کردن، تحقیر نمودن، خفیف کردن، کم ارزش کردن

post (فعل)
پست کردن، به دیوار زدن، اگهی و اعلان کردن

humble (فعل)
پست کردن، شکسته نفسی کردن

debase (فعل)
پست کردن، خوار کردن، عیب دار کردن

degrade (فعل)
پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن

demean (فعل)
پست کردن، رفتار کردن

humiliate (فعل)
پست کردن، خوار کردن، تحقیر کردن، اهانت کردن به، خشوع کردن

mortify (فعل)
پست کردن، کشتن، ازردن، رنجاندن، ریاضت دادن

disrate (فعل)
پست کردن، پایین اوردن، تقلیل رتبه دادن

disparage (فعل)
پست کردن، بی اعتبار کردن، کم گرفتن، بی قدر کردن، انکار فضیلت چیزی را کردن

vulgarize (فعل)
پست کردن، مبتذل کردن، ساده کردن، عوامانه کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- بزیر افکندن پایین آوردن فرود آوردن تنزل دادن . ۲- با زمین یکسان کردن با زمین هموار کردن . ۳- کاستن کوتاه کردن . ۴- بریدن . ۵- کشتن بقتل رسانیدن . ۶- خراب کردن . ۷- خوار کردن زبون کردن بیقدر و اعتبار کردن . ۸- آهسته کردن ( آواز و مانند آن ). یا پست کردن آتش . فرو نشاندن آن .

فرهنگ معین

(پَ. کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - کشتن ، نابود کردن . ۲ - شکستن ، ویران کردن . ۳ - دور کردن ، تهی کردن .

لغت نامه دهخدا

پست کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرود آوردن . فرود افکندن . پائین آوردن . بزیر افکندن . تنزل دادن . هبت . (منتهی الارب ): خداوند این علت راباید که ... در خواب بقفا بازخسبد و بالین پست کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و امروز زیر سر را کوتاه کردن گویند: تدمیح ؛ فرود آوردن و پست کردن سر خود را. تَطأطُؤ؛ پست کردن سر را. طَاءْطَاءَة. طَاءْطَاءَ رَأسَه ُ؛ پست کرد سر را. طَمأن َ ظَهره ُ؛ پست کرد پشت سر را. قَبع؛ پست کردن سر در سجده . (منتهی الارب ). || آهسته گردانیدن : استهلال ؛ پست کردن متکلم آواز را. (منتهی الارب ). || خوار کردن . ذلیل و زبون کردن . بی قدر و بی اعتبار کردن :
که رستم که باشد که پیمان من
کند پست و پیچد ز فرمان من .

فردوسی .


|| بریدن :
بخنجر زبانش ز بن پست کرد
ز مویش زنخ چون کف دست کرد.

اسدی (گرشاسب نامه ٔ خطی مؤلف ص 216).


|| با زمین یکسان کردن . با زمین هموار کردن . با زمین مساوی کردن :
به تیغ، طرّه ببرّد ز پنجه ٔ خاتون
بگرز پست کند تاج بر سر چیپال .

منجیک .


شغ گاو و دنبال گرگی بدست
بکوپال سر هر دورا کرد پست .

فردوسی .


چو شیر اندرافتاد و چون پیل مست
همی کشتشان و همی کرد پست .

فردوسی .


به پیری بسی دیدم آوردگاه
بسی بر زمین پست کردم سپاه .

فردوسی .


بشمشیر بران چو بگذاشت دست
سر سرفرازان همی کرد پست .

فردوسی .


ازیشان [ از دیوان ] دو بهره به افسون ببست
دگرشان بگرز گران کرد پست .

فردوسی .


بپای پست کند برکشیده گردن شیر
بدست رخنه کند لاد آهنین دیوار.

عنصری .


فرمود تا آن حصار با زمین پست کردند تا بیش هیچ مفسدی آنجامأوی نسازد. (تاریخ بیهقی ).
صف زنده پیلان همه کرد پست
سوار و پیاده بهم برشکست .

اسدی (گرشاسب نامه ص 64).


ترا به هر جا فرمان برند و مأمورند
اگرچه دارند اقدام منکر آتش و آب
مثل ز باختر و خاور ار بجوئیشان
دوند پست کنان کوه و کر در، آتش و آب .

مسعودسعد.


چون اردشیر او را [ اردوان را ] بدست خویش بکشت اندر حرب خونش بخورد و بر گردنش بایستاد بعد از آنکه سرش به لگد پست کرد. (مجمل التواریخ والقصص ). آنگاه [ متوکل ]بفرمود تا گور حسین بن علی رضی اﷲ عنهما با زمین پست کردند چنانکه هیچ اثرش نماند. (مجمل التواریخ والقصص ). و امان طلبید بجهت اصحاب قلعه و تسلیم کردند، اصفهبد آنرا خراب و پست کرد. (تاریخ طبرستان ). و کوشک جاولی من دیدم شاه اردشیر پست کرد. (تاریخ طبرستان ).
که چرا بر من زد و دستم شکست
یا چرا بر من فتاد و کرد پست .

مولوی .


قولهم ، طَاً بن هَذِه الحَفیرة، علی صیغةالامر؛ یعنی پست کن گو آتش خوابانیدن را. (منتهی الارب ). || کوتاه کردن . کاستن : گفتند اَمَرنا خدایگان بقص اللحی ّ و عفو الشارب ؛ یعنی که مارا خدایگان فرمود که ریش پست کنیم و سبلت بگذاریم . (مجمل التواریخ والقصص ). || خراب کردن . زائل کردن . نابود کردن . معدوم کردن . از میان بردن . دورکردن :
نخستین به می ماه را مست کن
ز دل بیم و اندیشه را پست کن .

فردوسی .


که از تف آن کوه آتش برست [ سیاوش ]
همه کامه ٔ دشمنان کرد پست .

فردوسی .


سپاهی ز توران بهم برشکست [ رستم ]
همه کامه ٔ دشمنان کرد پست .

فردوسی .


بگیو آنگهی گفت مندیش از این
که رستم نگرداند از رخش زین
مگر دست بیژن گرفته بدست
همه بند و زندان او کرده پست
به نیروی یزدان و فرمان شاه
برآرم من او را ز تاریک چاه .

فردوسی .


روز و مه و سالش نکند پست ازیراک
پاینده بدویست شده روزو مه و سال .

ناصرخسرو.


|| کشتن :
چو آمد بر آن مرز بگشاد دست [ ارجاسب ]
کسی را که دیدی همی کرد پست .

فردوسی .


فرود آوریدش شه تازیان
بدان تاکند پست شاه کیان .

فردوسی .


دوکس را بزخم لگد کرد پست
یکی را سر از تن بدندان گسست .

فردوسی .


خبر شد بضحاک بد روزگار
ازان بیشه و گاو و آن مرغزار
بیامد پر از کینه چون پیل مست
مر آن گاو پرمایه را کرد پست
همه هرچه دید اندرو چارپای
بیفکند وزیشان بپرداخت جای .

فردوسی .


بدین برز و بالا و این زور دست
کنی اژدها را بشمشیر پست .

فردوسی .


- پست کردن آتش ؛ فرونشاندن آن :
آتشی را که همه روزه کند روزه بلند
شامگاهان بیکی لحظه کند پست فقاع .

سوزنی .



پست کردن. [ پ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فرود آوردن. فرود افکندن. پائین آوردن. بزیر افکندن. تنزل دادن. هبت. ( منتهی الارب ): خداوند این علت راباید که... در خواب بقفا بازخسبد و بالین پست کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و امروز زیر سر را کوتاه کردن گویند: تدمیح ؛ فرود آوردن و پست کردن سر خود را. تَطأطُؤ؛ پست کردن سر را. طَاءْطَاءَة. طَاءْطَاءَ رَأسَه ُ؛ پست کرد سر را. طَمأن َ ظَهره ُ؛ پست کرد پشت سر را. قَبع؛ پست کردن سر در سجده. ( منتهی الارب ). || آهسته گردانیدن : استهلال ؛ پست کردن متکلم آواز را. ( منتهی الارب ). || خوار کردن. ذلیل و زبون کردن. بی قدر و بی اعتبار کردن :
که رستم که باشد که پیمان من
کند پست و پیچد ز فرمان من.
فردوسی.
|| بریدن :
بخنجر زبانش ز بن پست کرد
ز مویش زنخ چون کف دست کرد.
اسدی ( گرشاسب نامه خطی مؤلف ص 216 ).
|| با زمین یکسان کردن. با زمین هموار کردن. با زمین مساوی کردن :
به تیغ، طرّه ببرّد ز پنجه خاتون
بگرز پست کند تاج بر سر چیپال.
منجیک.
شغ گاو و دنبال گرگی بدست
بکوپال سر هر دورا کرد پست.
فردوسی.
چو شیر اندرافتاد و چون پیل مست
همی کشتشان و همی کرد پست.
فردوسی.
به پیری بسی دیدم آوردگاه
بسی بر زمین پست کردم سپاه.
فردوسی.
بشمشیر بران چو بگذاشت دست
سر سرفرازان همی کرد پست.
فردوسی.
ازیشان [ از دیوان ] دو بهره به افسون ببست
دگرشان بگرز گران کرد پست.
فردوسی.
بپای پست کند برکشیده گردن شیر
بدست رخنه کند لاد آهنین دیوار.
عنصری.
فرمود تا آن حصار با زمین پست کردند تا بیش هیچ مفسدی آنجامأوی نسازد. ( تاریخ بیهقی ).
صف زنده پیلان همه کرد پست
سوار و پیاده بهم برشکست.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 64 ).
ترا به هر جا فرمان برند و مأمورند
اگرچه دارند اقدام منکر آتش و آب
مثل ز باختر و خاور ار بجوئیشان
دوند پست کنان کوه و کر در، آتش و آب.
مسعودسعد.
چون اردشیر او را [ اردوان را ] بدست خویش بکشت اندر حرب خونش بخورد و بر گردنش بایستاد بعد از آنکه سرش به لگد پست کرد. ( مجمل التواریخ والقصص ). آنگاه [ متوکل ]بفرمود تا گور حسین بن علی رضی اﷲ عنهما با زمین پست کردند چنانکه هیچ اثرش نماند. ( مجمل التواریخ والقصص ). و امان طلبید بجهت اصحاب قلعه و تسلیم کردند، اصفهبد آنرا خراب و پست کرد. ( تاریخ طبرستان ). و کوشک جاولی من دیدم شاه اردشیر پست کرد. ( تاریخ طبرستان ).

پیشنهاد کاربران

چیزی را به نام کسی پُست کردن


کلمات دیگر: