کلمه جو
صفحه اصلی

پژولیدن

فارسی به انگلیسی

daze


فارسی به عربی

اذبل

مترادف و متضاد

wither (فعل)
سربه سر کردن، خشک شدن، پژمردن، خشک کردن، پژمرده شدن، پژولیدن، پژمرده کردن یا شدن، پلاسیده شدن

فرهنگ فارسی

پژمرده شدن، پریشان شدن، درهم شدن، افسردگی
( پژولید پژولد خواهد پژولید بپژول پژولنده پژولیده پژولش متعدی : پژولاندن پژولانیدن ) ۱- ( مصدر ) پژمرده شدن . ۲- پریشان گردیدن . ۳- در هم شدن. ۴- نرم گردیدن . ۵- ( مصدر ) پژمرده کردن. ۶- در هم آمیختن . ۷- تفحص کردن باز پرسیدن . ۸- نصیحت کردن .

فرهنگ معین

(پِ دَ ) (مص ل . )نک پژولانیدن .

لغت نامه دهخدا

پژولیدن. [ پ َ دَ ] ( مص ) پژمرده شدن. پژمرده کردن. || درهم شدن. درهم آمیختن. پریشان شدن. تداخل :
یکشب این دیوانه را مهمان آن زنجیر کن
ور پژولاند سر زلف تو را ژولیده گیر.
مولوی ( از فرهنگ جهانگیری در لغت پژولش ).
|| نرم شدن. ( مؤید الفضلاء از فرهنگ خطی ). || نصیحت کردن. ( برهان قاطع ). || جستجو و بازپرسی وتفحص کردن. ( برهان قاطع ) .

فرهنگ عمید

۱. پژمرده شدن.
۲. پریشان شدن، درهم شدن، آشفته شدن.


کلمات دیگر: