مترادف خفیه : پنهانی، خفا، خلوت، سری، پنهانی، مخفی، نهانی
متضاد خفیه : جلوت
concealment
confidential
پنهانی، خفا، خلوت، سری، پنهانی، مخفی، نهانی ≠ جلوت
خفیة. [ خ َ فی ی َ ] (ع اِ) چاه . ج ، خفایا، خفیات . || بیشه ٔ انبوه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || نوعی از جنون . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : به خفیه ؛ او را نوعی جنونست . || آسیب و مضرت دیو و پری . خافیه . (یادداشت بخطمؤلف ). || (ص ) مؤنث خفی . ج ، خفیات ، خفایا. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
- الطاف خفیه ٔ الهی ؛ فیض های غیرآشکار خدا.
- علوم خفیه ؛ علوم غریبه و عبارتست از کیمیا، لیمیا، هیمیا سیمیا، ریمیاً و اول اسامی این پنج علم در جمله ٔ کله سر آمده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- نون خفیه ؛ نون خفیفه . (ناظم الاطباء).
خفیة. [ خ ِ / خ ُ ی َ ] (ع مص ) نهان گشتن کسی از کس دیگر. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : خفیت له خِفیَه (خُفیَه )؛ نهان گشتم مر او را.
مولوی .
مولوی .
سعدی .
سعدی (بدایع).
سعدی .
خفی#NAME?
۱. پنهان؛ نهفته.
۲. (قید) با پوشیدگی؛ پنهانی.