کلمه جو
صفحه اصلی

خنیاگر


مترادف خنیاگر : رامشگر، ساززن، سرودگوی، سرودخوان، مطرب، مغنی، موسیقی دان، نغمه سرا، نوازنده، آوازخوان، قوال، خواننده

متضاد خنیاگر : نوحیه گر

فارسی به انگلیسی

musician, singer, professional musician, minstrel

professional musician, minstrel


musician, singer


فارسی به عربی

موسیقار

مترادف و متضاد

musician (اسم)
موسیقی دان، ساقی، نوازنده، خنیاگر، ساز زن، نغمه پرداز

minstrel (اسم)
شاعر، خنیاگر، نوازنده سیار، نقال

singer (اسم)
خواننده، سراینده، اواز خوان، خنیاگر، سرود سرا، نغمه سرا

رامشگر، ساززن، سرودگوی، سرودخوان، مطرب، مغنی، موسیقی‌دان، نغمه‌سرا، نوازنده، آوازخوان، قوال، خواننده ≠ نوحیه‌گر


فرهنگ فارسی

(صفت ) آواز خوان خواننده سرود گوی . یا خنیاگر فلک . زهره .

فرهنگ معین

( ~. گَ ) (ص فا. ) آوازخوان .

لغت نامه دهخدا

خنیاگر. [ خ ُ گ َ ] ( ص مرکب ) سرودگوی. سازنده. نوازنده. مغنی. آوازه خوان. ( ناظم الاطباء ). مطرب. ( تفلیسی ) ( زمخشری ) ( غیاث اللغات ). قوال. ( غیاث اللغات ). ساززن. خواننده. نوائی. ( یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خنیاگران :
خنیاگر ایستاد و بربطزن
از بس شکفته شد در اشکنجه.
منوچهری.
همی تا برزند آواز بلبلها ببستانها
همی تا برزند قابوس خنیاگر بمزمرها.
منوچهری.
گر زآنکه خسروان را مهدی بود بر اشتر
خنیاگران او را پیل است با عماری.
منوچهری.
خنیاگر است فاخته و عندلیب را
بشکست نای در کف و طنبور در کنار.
منوچهری.
زاغش نگر صاحب خبربلبل نگر خنیاگرش.
ناصرخسرو.
سماع ناهید آخر ز مردمان که شنید
که خواند او را اخترشناس خنیاگر.
مسعودسعد.
نوای بلبل و طوطی خروش عکه و سار
همی کنند خجل لحنهای خنیاگر.
انوری.
خوش نبود با نظر مهتران
بر دف او جز کف خنیاگران.
نظامی.
خنیاگر زن صفیر دوک است
تیر آلت جعبه ملوک است.
نظامی.
شنیدم که در لحن خنیاگری
برقص اندرآمد پری پیکری.
سعدی ( بوستان ).
نظم را علمی تصور کن بنفس خود تمام
گر نه محتاج اصول و صوت خنیاگربود.
امیرخسرو دهلوی.
ز مجلس تو نظر نگذرد همی ناهید
بدان طمع که بخنیاگریش بنوازی.
؟ ( از شرفنامه منیری ).
سازنده کار گنبد خضرا
خنیاگر نرم زهره زهرا.
( نقل از مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. آوازه خوان، سرودخوان: بشنو و نیکو شنو نغمهٴ خنیاگران / به پهلوانی سماع به خسروانی طریق (مسعود سعد: ۴۹۷ ).
۲. نوازنده.

جدول کلمات

آواز خوان , نوازنده

پیشنهاد کاربران

نوازندگی

نوازنده. زهره. خواننده

چنگی


مطرب، سرود خوان، نوازنده

خنیاگر ( سازاندا، ساز زن ) ، و هر کلمه ایی گر، داشته باشد تورکی است. مثل ستمگر، شیوه گر، دادگر، دانیش گر، جادوگر، آهنگر، زرگر، کارگر، رفتگر، برزگر، آرایشگر، آزارگر، شکنجه گر، رامش گر ( سازاندا، سازان بالیغی، ساز تورکی دی ) )

رامشگر، ساززن، سرودگوی، سرودخوان، مطرب، مغنی، موسیقی دان، نغمه سرا، نوازنده، آوازخوان، قوال، خواننده


خنیا گر :آواز خوان ، سرود خوان

نغمه سرا. خواننده. سروده خوان. سراینده. نوازنده. طربناک.
طرب انگیز. شعف ناک. سرمستی

مغنی


کلمات دیگر: