کلمه جو
صفحه اصلی

خفا


مترادف خفا : اختفا، پنهان، پنهانی، پوشیدگی، خفیه، ناپیدایی، نهان، نهانی، نهفتگی

متضاد خفا : ظاهر، ظهور، پیدا

برابر پارسی : پنهان، نهان، نهفته

فارسی به انگلیسی

concealment

فارسی به عربی

خلسة , لف

مترادف و متضاد

mystery (اسم)
هنر، سر، شبیه، صنعت، حرفه، خفا، پیشه، رمز، معما، لغز، راز

secrecy (اسم)
خفا، راز، اختفا، پوشیدگی، محرمانه بودن، پنهان کاری، رازداری، سری بودن، نهانکاری، راز پوشی، خفیه

secretly (قید)
محرمانه، خفا، سرپوشیده

by stealth (قید)
خفا

اختفا، پنهان، پنهانی، پوشیدگی، خفیه، ناپیدایی، نهان، نهانی، نهفتگی ≠ ظاهر، ظهور، پیدا


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پوشیده شدن نهفته گشتن. ۲ - ( اسم ) پوشیدگی نهانی نهفتگی مقابل ظهور .
بطور مخفیانه پنهانی

لغت نامه دهخدا

خفا. [ خ َ ] ( ع ص ) نهفت. ( یادداشت بخطمؤلف ). پنهان. پوشیده. ( ناظم الاطباء ) :
خورشید منی من بچراغت طلبم زآنک
من در شب هجران و تو در ابر خفایی.
خاقانی.
از نظرهای خفایش کم و کاست
انجم و آن شمس نیز اندر خفاست.
مولوی.

خفا. [ خ ِ ] ( ق ) بطور مخفیانه. ( یادداشت بخط مؤلف ). پنهانی. پوشیدگی. ( ناظم الاطباء ) :
آنچنان کآن زن در آن حجره خفا
خشک شد او و حریفش ز ابتلا.
مولوی.
- در خفا ؛ در پنهانی. در پوشیدگی. در نهانی :
ور همی بینند این حیرت چراست
تا که وحی آمد که آن اندر خفاست.
مولوی ( مثنوی ).
روح را در غیب خود اشکنجهاست
لیک تا نجهی شکنجه در خفاست.
مولوی.

خفا. [ خ َ ] (ع ص ) نهفت . (یادداشت بخطمؤلف ). پنهان . پوشیده . (ناظم الاطباء) :
خورشید منی من بچراغت طلبم زآنک
من در شب هجران و تو در ابر خفایی .

خاقانی .


از نظرهای خفایش کم و کاست
انجم و آن شمس نیز اندر خفاست .

مولوی .



خفا. [ خ ِ ] (ق ) بطور مخفیانه . (یادداشت بخط مؤلف ). پنهانی . پوشیدگی . (ناظم الاطباء) :
آنچنان کآن زن در آن حجره ٔ خفا
خشک شد او و حریفش ز ابتلا.

مولوی .


- در خفا ؛ در پنهانی . در پوشیدگی . در نهانی :
ور همی بینند این حیرت چراست
تا که وحی آمد که آن اندر خفاست .

مولوی (مثنوی ).


روح را در غیب خود اشکنجهاست
لیک تا نجهی شکنجه در خفاست .

مولوی .



فرهنگ عمید

پنهانی، پوشیدگی.

پیشنهاد کاربران

این کامه بدون اعراب ( آوانگاری ) قابل خواندن نیست. بنا بر این جوابی هم نمیشود برای آن نوشت.


کلمات دیگر: