کلمه جو
صفحه اصلی

خطاب کردن


مترادف خطاب کردن : صدازدن، مخاطب قرار دادن، نامیدن، سرزنش کردن، عتاب کردن، مورد عتاب قرار دادن

فارسی به انگلیسی

call


call, to address, to speak

to address, to speak


فارسی به عربی

عنوان

مترادف و متضاد

۱. صدازدن، مخاطب قرار دادن، نامیدن
۲. سرزنش کردن، عتاب کردن، مورد عتاب قرار دادن


سرزنش کردن، عتاب کردن، مورد عتاب قرار دادن


address (فعل)
مخاطب ساختن، درست کردن، خطاب کردن، نشانی دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، عنوان نوشتن، سخن گفتن، متوجه کردن

صدازدن، مخاطب قرار دادن، نامیدن


فرهنگ فارسی

مکالمه کردن روباروی سخن گفتن

لغت نامه دهخدا

خطاب کردن. [ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مکالمه کردن. رویاروی سخن گفتن. ( ناظم الاطباء ). || مورد حکم قرار دادن :
بر خطاها مگر خدای نکرد
با تو اندر خطاب خویش خطاب.
ناصرخسرو.
|| حکم کردن :
سعدیا گر بجان خطاب کند
ترک جان گیر و دل بدست آرش.
سعدی.
گر بمحشر خطاب قهر کند
انبیارا چه جای معذرتست.
سعدی ( گلستان ).
|| عنوان دادن :
پیش وزیر با خطر و حشمتم بدانک
میرم همی خطاب کند خواجه خطیر.
ناصرخسرو.


کلمات دیگر: