کلمه جو
صفحه اصلی

تخم گذاشتن

فارسی به عربی

فتحة

مترادف و متضاد

hatch (فعل)
ایجاد کردن، اندیشیدن، تخم گذاشتن، خط انداختن، هاشور زدن، روی تخم نشستن، تخم دادن، جوجه بیرون امدن

flyblow (فعل)
تخم گذاشتن

oviposit (فعل)
تخم گذاشتن، تخم ریختن

فرهنگ فارسی

تخم گذاری بیضه نهادن مرغان و دیگر جانوران تخم گذار .

لغت نامه دهخدا

تخم گذاشتن. [ ت ُ گ ُت َ ] ( مص مرکب ) تخم گذاری. بیضه نهادن مرغان و دیگر جانوران تخم گذار. رجوع به تخم گذار و تخم گذاری شود.


کلمات دیگر: