کلمه جو
صفحه اصلی

خوابگاه


مترادف خوابگاه : بستر، رختخواب، شبستان، مرقد، منام، منامه، وساده، استراحتگاه، خوابگه

فارسی به انگلیسی

bedroom, dormitory


dormitory, hostelry, dorm, bedroom

dormitory, hostelry


فارسی به عربی

غرفة , غرفة النوم , مسکن
( خوابگاه (درکشتی یا ترن ) ) سریر
( خوابگاه (کشتی ) ) حجرة

غرفة , غرفة النوم , مسکن


مترادف و متضاد

chamber (اسم)
تالار، اپارتمان، خوابگاه، خان، حجره، اتاق، اتاق خواب، فشنگ خوریاخزانه، دفترکار

bed (اسم)
فراش، کف، ته، بستر، رختخواب، باغچه، خوابگاه، طبقه

doss (اسم)
بستر، خوابگاه

dormitory (اسم)
خوابگاه، شبانه روزی

dorm (اسم)
خوابگاه

bedroom (اسم)
خوابگاه، اطاق خواب

bedchamber (اسم)
خوابگاه، شبستان

cubicle (اسم)
خوابگاه، اطاقک

bunk (اسم)
خوابگاه، هر گونه تختخواب تاشو

cabin (اسم)
خوابگاه، کابین، کلبه، اطاق کوچک

بستر، رختخواب، شبستان، مرقد، منام، منامه، وساده، استراحتگاه، خوابگه


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جای خواب اطاق خواب . ۲ - تخت خواب . ۳ - بستر فراش .

فرهنگ معین

(خا ) (اِمر. ) = خوابگه : ۱ - جای خواب . ۲ - محلی برای خوابیدن یک عده . ،در ~ خار داشتن کنایه از: بی قرار بودن .

لغت نامه دهخدا

خوابگاه. [ خوا / خا ] ( اِ مرکب ) جای استراحت. جای لمیدن. جای دراز کشیدن. اطاق خواب. خیمه خواب. شبستان. ( یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ) :
بزرگان چو خرّم شدند از نبید
بشد شنگل و خوابگاهی گزید.
فردوسی.
چه بد بود کین دشت راه تو بود
نه آرام را خوابگاه تو بود.
فردوسی.
میدانت خوابگاه و خون عدوت آب
تیغ اسپرغم و شیهه اسبان سماع خوش.
فرخی.
دو چادر همیشه بر آن خوابگاه
کشیده یکی زرد و دیگر سیاه.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
من رهی را از جفای دشمن اولاد تو
خوابگاه و جای غیر از دره و کهسار نیست.
ناصرخسرو.
بدشت دگر بینمت خوابگاه
بحوض دگر بینمت آبخور.
مسعودسعد.
ز میدان سوی خوابگاه آمدم.
نظامی.
خوردش چه و خوابگاه او چیست
اندازه ش تا کجا و او کیست.
نظامی.
هرکه درین راه کند خوابگاه
یا سرش از دست رود یا کلاه.
نظامی.
چون مستان گشتندبر ثنا و آفرین پادشاه روی زمین هم داستان شده عزم خوابگاه کردند. ( جهانگشای جوینی ).
تو کی بشنوی ناله دادخواه
بکیوان برت کله خوابگاه.
سعدی ( بوستان ).
منعم بکوه و دشت و بیابان غریب نیست
هرجا که رفت خیمه زد و خوابگاه ساخت.
سعدی ( گلستان ).
|| جای خواب.( ناظم الاطباء ). مرقد. خفتن جای. ( یادداشت مؤلف ) :
ریگ اومیدان دیو و خوابگاه اژدها
سنگ او بالین ببر و بستر شیر ژیان.
فرخی.
چنین گفت آن خوابگاه این زمی است
بر او خفتگانند هرچ آدمی است.
( گرشاسبنامه ).
|| بستر :
دیدم افکنده بر بساط بلند
خوابگاهی ز پرنیان و پرند.
نظامی.
زره پوش خفتند جنگ آوران
که بستر بود خوابگاه زنان.
سعدی.
خار است بزیر پهلوانم
بی روی تو خوابگاه سنجاب.
سعدی.
در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
کیمخت خارپشت ز سنجاب خوشتر است.
سعدی ( طیبات ).
خفتنت زیر خاک خواهد بود
ای که در خوابگاه سنجابی.
سعدی.
|| مدفن. قبر. گور : اوست حیات گیرنده از نفسهای مردم... خوابگاه. ( تاریخ بیهقی ).

خوابگاه . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) جای استراحت . جای لمیدن . جای دراز کشیدن . اطاق خواب . خیمه ٔ خواب . شبستان . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) :
بزرگان چو خرّم شدند از نبید
بشد شنگل و خوابگاهی گزید.

فردوسی .


چه بد بود کین دشت راه تو بود
نه آرام را خوابگاه تو بود.

فردوسی .


میدانت خوابگاه و خون عدوت آب
تیغ اسپرغم و شیهه ٔ اسبان سماع خوش .

فرخی .


دو چادر همیشه بر آن خوابگاه
کشیده یکی زرد و دیگر سیاه .

اسدی (گرشاسبنامه ).


من رهی را از جفای دشمن اولاد تو
خوابگاه و جای غیر از دره و کهسار نیست .

ناصرخسرو.


بدشت دگر بینمت خوابگاه
بحوض دگر بینمت آبخور.

مسعودسعد.


ز میدان سوی خوابگاه آمدم .

نظامی .


خوردش چه و خوابگاه او چیست
اندازه ش تا کجا و او کیست .

نظامی .


هرکه درین راه کند خوابگاه
یا سرش از دست رود یا کلاه .

نظامی .


چون مستان گشتندبر ثنا و آفرین پادشاه روی زمین هم داستان شده عزم خوابگاه کردند. (جهانگشای جوینی ).
تو کی بشنوی ناله ٔ دادخواه
بکیوان برت کله ٔ خوابگاه .

سعدی (بوستان ).


منعم بکوه و دشت و بیابان غریب نیست
هرجا که رفت خیمه زد و خوابگاه ساخت .

سعدی (گلستان ).


|| جای خواب .(ناظم الاطباء). مرقد. خفتن جای . (یادداشت مؤلف ) :
ریگ اومیدان دیو و خوابگاه اژدها
سنگ او بالین ببر و بستر شیر ژیان .

فرخی .


چنین گفت آن خوابگاه این زمی است
بر او خفتگانند هرچ آدمی است .

(گرشاسبنامه ).


|| بستر :
دیدم افکنده بر بساط بلند
خوابگاهی ز پرنیان و پرند.

نظامی .


زره پوش خفتند جنگ آوران
که بستر بود خوابگاه زنان .

سعدی .


خار است بزیر پهلوانم
بی روی تو خوابگاه سنجاب .

سعدی .


در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
کیمخت خارپشت ز سنجاب خوشتر است .

سعدی (طیبات ).


خفتنت زیر خاک خواهد بود
ای که در خوابگاه سنجابی .

سعدی .


|| مدفن . قبر. گور : اوست حیات گیرنده از نفسهای مردم ... خوابگاه . (تاریخ بیهقی ).
گر خون کنید خاک به اشک روان رواست
کاین خاک خوابگاه منوچهر پادشاست .

خاقانی .


مگر خوابگاهی بدست آورم
که جاوید در وی نشست آورم .

نظامی .


چو آنجا رسی می درافکن بجام
سوی خوابگاه نظامی خرام .

نظامی .


فرمودند خوابگاه ما اینجا خواهد بود و اشارت بموضعی کردند که مرقد مطهر ایشان حالیا در آنجاست . (انیس الطالبین ).

فرهنگ عمید

۱. جای خوابیدن.
۲. اتاق خواب.
۳. [قدیمی] تخت خواب، رخت خواب.

دانشنامه عمومی

خوابگاه (به انگلیسی: dormitory) یا لیلیه (به فارسی افغانستان) نوعی مکان اقامتی است که معمولاً برای اقامت گروه بزرگی از افراد مرتبط با هم یا هم صنف طراحی می شود. خوابگاه ها در دانشگاه ها، کالج ها، مدرسه های شبانه روزی رواج بیشتری دارند. پادگان های نظامی، مجتمع های ورزشی، ادارات و شرکت های بزرگ نیز به طور معمول دارای امکانات اقامتی و خوابگاهی هستند.
فهرست اماکن اقامتی
مسافرخانه
مهمانسرا
هتل
خوابگاه دانشجویی با مدیریت دانشگاه و برای اسکان دانشجویان کار می کند. دانشجویان متقاضی سکونت در خوابگاه، در طول تحصیل به صورت فردی یا گروهی، تمام یا بخشی از دوران تحصیلی خود را در خوابگاه می گذرانند خوابگاه های دانشجویی برای اقامت دانشجویان در در پردیس دانشگاه یا در بیرون از محیط دانشگاه طراحی و ساخته می شوند. اتاق های خوابگاه های دانشجویی می تواند انفرادی یا گروهی باشد.

واژه نامه بختیاریکا

اَندِرُو؛ شو خُفت؛ خَو گَه؛ قاش؛ شَو خَوس؛ قاش؛ لُو لیز

جدول کلمات

منام

پیشنهاد کاربران

شبستان

پانسیون

جااستراحت


Dormitory


راه خوابگاهی را رفتن : طریق مذهبی را برگزیدن ، بالکنایه به طریقتی دعوت و هدایت کردن ، راه رفاه و رستگاری را به روشی خاص نشان دادن.
هرکسی راه خوابگاهی رُفت
چونکه هنگام خوابش آمد خفت
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۳۶.


کلمات دیگر: