کلمه جو
صفحه اصلی

حوصله


مترادف حوصله : بردباری، حلم، شکیب، تحمل، شکیبایی، صبر ، حال، آمادگی، ذوق، دماغ، مجال، ظرفیت، گنجایش، چینه دان

متضاد حوصله : ناشکیبایی

برابر پارسی : تاب، توان، دل وَرَس، شکیبایی

فارسی به انگلیسی

patience, crop, maw, compass, scope, comprehension, mood

crop, maw, compass, scope, comprehension, patience, mood


patience


فارسی به عربی

مزاج

مترادف و متضاد

mood (اسم)
حالت، مزاج، حال، مشرب، وجه، خاطر، حوصله، قلق

بردباری، حلم، شکیب، تحمل، شکیبایی، صبر ≠ ناشکیبایی


۱. بردباری، حلم، شکیب، تحمل، شکیبایی، صبر ≠ ناشکیبایی
۲. حال، آمادگی، ذوق، دماغ
۳. مجال
۴. ظرفیت، گنجایش
۵. چینهدان


فرهنگ فارسی

چینه دان مرغ، صبروتحمل وبردباری
( اسم ) ۱ - چینه دان مرغ ژاغر . ۲ - بردباری شکیبایی تحمل .

فرهنگ معین

(حُ صَ لِ ) [ ع . حوصلة ] (اِ. ) ۱ - چینه دان مرغ . ۲ - صبر و تحمل .

لغت نامه دهخدا

( حوصلة ) حوصلة. [ ح َ ص َ ل َ ] ( ع اِ ) چینه دان مرغان. و بتشدید لام نیز آید. ( از منتهی الارب ). علف دان مرغ. ( مهذب الاسماء ). ژاغر. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). ج ، حواصل. ( مهذب الاسماء ) :
مثل این گاوان که هرگزشان نبود
دل بکاری جز بکار حوصله.
ناصرخسرو.
|| بن شکم تا زهار از هر چیزی. || مقر آب در تگ حوض. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) در تداول ، کنایه از شکیب و صبر و تاب و طاقت و تحمل. ( آنندراج ). کنایه از تاب و تحمل. ( برهان ): حوصله کن.
- باحوصله ؛ شکیبا. باتحمل.
- بی حوصله ؛ بی تاب. بی صبر.
- پرحوصله ؛ بردبار :
تهیدست مردان پرحوصله
بیابان نوردان بی قافله.
سعدی.
- تنگ حوصله ؛ ملول. بی صبر و تحمل. ناشکیبا :
جز حادثات حاصل این تنگنای چیست
ای تنگ حوصله چه کنی تنگنای خاک.
خاقانی.
- حوصله بسر رفتن ؛ بیتاب و تحمل شدن. حوصله سرآمدن.
- حوصله پرداز :
باده حوصله پرداز لب و چشم بتان
نیست از سلسله تاک ز میخانه کیست.
صائب ( از آنندراج ).
- حوصله دار :
پیاله از سر فغفور میزند تیغش
که باده میخورد از شاه کاسه حوصله دار.
اثر ( از آنندراج ).
- حوصله داشتن یا نداشتن ؛ تحمل داشتن یا نداشتن. حال مساعد برای کاری داشتن یا نداشتن. پروای کار داشتن یا نداشتن. میل و رغبت بکاری داشتن یا نداشتن.
- حوصله کردن ؛ میل و رغبت نشان دادن. شکیبایی کردن. صبرکردن.
- کم حوصلگی ؛ ملالت. بی حوصله بودن.
- کم حوصله ؛ کم ظرفیت : فلان مرد کم حوصله است.

حوصلة. [ ح َ ص َ ل َ ] (ع اِ) چینه دان مرغان . و بتشدید لام نیز آید. (از منتهی الارب ). علف دان مرغ . (مهذب الاسماء). ژاغر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ج ، حواصل . (مهذب الاسماء) :
مثل این گاوان که هرگزشان نبود
دل بکاری جز بکار حوصله .

ناصرخسرو.


|| بن شکم تا زهار از هر چیزی . || مقر آب در تگ حوض . (منتهی الارب ). || (اِ) در تداول ، کنایه از شکیب و صبر و تاب و طاقت و تحمل . (آنندراج ). کنایه از تاب و تحمل . (برهان ): حوصله کن .
- باحوصله ؛ شکیبا. باتحمل .
- بی حوصله ؛ بی تاب . بی صبر.
- پرحوصله ؛ بردبار :
تهیدست مردان پرحوصله
بیابان نوردان بی قافله .

سعدی .


- تنگ حوصله ؛ ملول . بی صبر و تحمل . ناشکیبا :
جز حادثات حاصل این تنگنای چیست
ای تنگ حوصله چه کنی تنگنای خاک .

خاقانی .


- حوصله بسر رفتن ؛ بیتاب و تحمل شدن . حوصله سرآمدن .
- حوصله پرداز :
باده ٔ حوصله پرداز لب و چشم بتان
نیست از سلسله ٔ تاک ز میخانه ٔ کیست .

صائب (از آنندراج ).


- حوصله دار :
پیاله از سر فغفور میزند تیغش
که باده میخورد از شاه کاسه حوصله دار.

اثر (از آنندراج ).


- حوصله داشتن یا نداشتن ؛ تحمل داشتن یا نداشتن . حال مساعد برای کاری داشتن یا نداشتن . پروای کار داشتن یا نداشتن . میل و رغبت بکاری داشتن یا نداشتن .
- حوصله کردن ؛ میل و رغبت نشان دادن . شکیبایی کردن . صبرکردن .
- کم حوصلگی ؛ ملالت . بی حوصله بودن .
- کم حوصله ؛ کم ظرفیت : فلان مرد کم حوصله است .

فرهنگ عمید

۱. صبر، تحمل، بردباری.
۲. (زیست شناسی ) [قدیمی] چینه دان پرنده.

گویش اصفهانی

تکیه ای: howsela
طاری: howsela
طامه ای: howsala
طرقی: hawsela
کشه ای: howsela
نطنزی: howsela


جدول کلمات

مود

پیشنهاد کاربران

( = صبر ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کَژما ( سنسکریت: کْشَما )
دایاخ ( کردی )
تیتیک ( سنسکریت: تیتیکشا )
نِمان ( اوستایی: نْمان )
حوصله به واتای ( = معنی ) چینه دان مرغ در پارسی به کار نمی رود

بهترین واژه برای فهم صبر "برد باری" است.
کاش بیشتر از واژاگان پارسی بهره ببریم.


در پهلوی " نیخشادش ، شگانک ، کژار " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو

این واژه شاید اربی نباشد، باید ریشه یابی بهتری شود

خیلی از کلمات ترکی را با حروف مخصوص عربی ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) مینویسند تا ترکها متوجه کلمات ترکی نشویم. مثل اوقاپ=عقاب. . . آشیق=عاشق. . . . . قصاب=قس ساب. . . . صباغ=سب باغ. . . . ان ناب=عناب. . . . . . هوسله=حوصله

دل ورس

میل و علاقه داشتن به انجام کارى و یا به معنای ساده تحمل . . .

دل ورزی، این واژه در خاور ایران کماکان بکار میرود.

با سپاس از آقای شهریار آریابد، واژه ی حوصله در زبان عربی دست کم دارای 2 معنی است که یکی از آنها چینه دان مرغ می باشد. واژه های نیخشادش ، شگانک ، کژار به معنی چینه دان مرغ می باشد.

آب خوردن در حالت دراز کشیده ( دمر ) یا همان
آب خوردن از حوض بدون استفاده از ظرف و دست
حوصله است

معنی خر= خرد مند
گوز=چوس


کلمات دیگر: