مترادف ترش : اسیددار، حامض ، شور، تلخ، اخمو، بداخلاق، عبوس، خراب، فاسد غذا، میوه
متضاد ترش : شیرین
sour
acerbic, acid, acidic, acidulous, sour, tart
اسیددار، حامض ≠ شیرین
۱. اسیددار، حامض ≠ شیرین
۲. شور
۳. تلخ
۴. اخمو، بداخلاق، عبوس
۵. خراب، فاسد (غذا، میوه)
ترش . [ ت َ ] (ع اِ) تخته سنگ کنار دریا. ج ، تروش . (دزی ج 1 ص 145).
ترش . [ ت َ / ت َ رَ ] (ع مص ) سبکی کردن و بدخلق گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سبک شدن و بدخو شدن . (از المنجد). || بخل نمودن . (از منتهی الارب )(آنندراج ). بدخلق بودن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). تَرِش و تارِش نعت است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به تَرِش و تارش شود.
ترش . [ ت َ رِ] (ع ص ) سبک و بدخلق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).بدخلق . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بخیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نعت است از ترش [ ت َ / ت َ رَ ]. رجوع به همین کلمه و تارِش شود.
ناصرخسرو (دیوان ص 312).
ناصرخسرو (دیوان ص 380).
نظامی .
ناصرخسرو (دیوان ص 361).
خاقانی .
سعدی (کلیات چ مظاهر مصفا ص 466).
مختاری .
(بوستان ).
(بوستان ).
۱. هر چیزی که طعم ترشی داشته باشد.
۲. [مجاز] بداخلاق.
〈 ترشوشیرین: هر چیزی که دارای مزهای آمیخته از ترشی و شیرینی باشد، مانندِ سرکنگبین؛ میخوش؛ مَلَس.
تکیه ای: torš
طاری: torš
طامه ای: torš
طرقی: torš
کشه ای: torš
نطنزی: torš
تکه یا پاره ای از پارچه – سرقیچی