کلمه جو
صفحه اصلی

خو گرفته


مترادف خو گرفته : آمخته، دمساز، متعود، مالوف، معتاد

متضاد خو گرفته : رمیده، گریزان، نامالوف

فارسی به انگلیسی

accustomed, addict, inveterate, hooked, junkie, conditioned, confirmed, dependent, hardened, wonted

accustomed, addict, inveterate


فارسی به عربی

مدمن
متعود

مدمن


مترادف و متضاد

tame (صفت)
اهلی، خو گرفته، رام، بی روح، بی مزه، سست مهار

wont (صفت)
خو گرفته

accustomed (صفت)
خو گرفته، معتاد، معمولی، ساده

addicted (صفت)
خو گرفته، معتاد

فرهنگ فارسی

عادت شده معتاد

لغت نامه دهخدا

خوگرفته. [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) عادت شده. معتاد. آموخته شده. اعتیاد پیدا کرده. ( از ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). || مأنوس. الفت گرفته. انس یافته. ( یادداشت مؤلف ).

پیشنهاد کاربران

مانوس

مالوف


کلمات دیگر: