خلاصه کردن
فارسی به انگلیسی
to summarize
abbreviate, abridge, abstract, brief, capsulize, curtail, digest, outline, recapitulate, sketch, summarise, summarize, telescope
فارسی به عربی
اختصاری , لخص , ملخص
مترادف و متضاد
مختصر کردن، کوتاه کردن، خلاصه کردن
مختصر کردن، کوتاه کردن، خلاصه کردن، اگاهی دادن
خلاصه کردن، خلاصه نمودن
خلاصه کردن، خلاصه ساختن، بطور مختصر بیان کردن
خلاصه کردن
خلاصه کردن، متمرکز کردن، مجسم کردن، صورت خارجی به چیزی دادن
خلاصه کردن، بهم فشردن، کوتاه نمودار کردن
خلاصه کردن
فرهنگ فارسی
مختصر کردن نتیجه بحث کلی را در آوردن
لغت نامه دهخدا
خلاصه کردن. [ خ ُ ص َ / ص ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مختصر کردن. نتیجه بحث کلی را درآوردن. آنچه منظور از کلام طویلی است نشان دادن. حشو و زواید مطلبی را زدن. غرض کلامی را بیان کردن. کوتاه کردن. تخلیص. تلخیص. ( یادداشت بخط مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
Sum up
Summarize
Summarize
کوتهیدن.
کلمات دیگر: