کلمه جو
صفحه اصلی

خنده


مترادف خنده : تبسم، لبخند

متضاد خنده : گریه

فارسی به انگلیسی

laugh, laughing, laughter

laughter, laugh


فارسی به عربی

ضحک , ضحکة

مترادف و متضاد

laugh (اسم)
خنده، صدای خنده

laughter (اسم)
قاه قاه خنده، خنده، صدای خنده بلند

sneer (اسم)
تمسخر، استهزاء، خنده، پوزخند، نیشخند

fleer (اسم)
تمسخر، استهزاء، خنده نیش دار، خنده

grin (اسم)
دام، خنده، پوزخند، نیش وا کردن، دام افکنی، خنده نیشی، دندان نمایی

تبسم، لبخند ≠ گریه


فرهنگ فارسی

( اسم ) حالتی در انسان که بسبب شادی و نشاط ایجاد شود و لبها و دهان گشاده گردند و آوازی مخصوص از حلق بر آید مقابل گریه. یا خند. جام . ۱ - موج جام . ۲ - پرتو شراب . یا خند. زمین . دمیدگی سبزه و ریاحین . یا خند. می . پرتو شراب .

فرهنگ معین

(خَ دِ ) [ په . ] (اِ. ) حالتی در انسان که به سبب شادی و نشاط ایجاد شودولب ها و دهان گشا د گردند. ، از ~ روده بر شدن کنایه از: خندة شدید و ممتد کردن .

لغت نامه دهخدا

خنده. [ خ َ دَ / دِ ] ( اِمص ) حالتی که در انسان بواسطه شعف و خوشحالی و بشاشت پیدا میشود و در آن حالت لب ها و دهان بحرکت می آیند و غالباً این حالت با آواز مخصوصی همراه است. ضحک.مضحکه. ( ناظم الاطباء ). از «خند» + «ه » ( پسوند پدیدآورنده اسم از فعل ) پهلوی خندک «اسفا 1: ص 173» ختنی. خن. «بیلی ، روزگار نو ج 4 شماره 3 ص 52« »ص شانزده مقدمه »، شهمیرزادی خَنَه ( ک. 2 ص 177 ) گیلکی خندا ،حالتی که در انسان از نشاط و سرور پیدا شود و در آن حالت لبها و گاه دهان گشاده گردد و غالباً این حالت با آوازی مخصوص همراه است. ضحک. ضد گریه. رک : خندیدن. ( حاشیه برهان قاطع معین ). مقابل گریه. ( آنندراج ). انفعال نفس حاکی از شادمانی با بروز آثار آن بر روی ، در دیدن عجائب. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
از مهر او ندارم بی خنده کام و لب.
رودکی.
ببازی و خنده گرفت و نشست
شغ گاو دنبال گرگی بدست.
فردوسی.
ز آتش برون آمد آزادمرد
لبان پرز خنده به رخ همچو ورد.
فردوسی.
سراینده باش و فزاینده باش
شب و روز با رامش و خنده باش.
فردوسی.
رویت ز در خنده و سبلت ز در تیز
گردن ز در سیلی و پهلو ز در لت.
لبیبی.
لب بخت پیروز را خنده ای.
عنصری.
بلکه بخرند کشته را ز کشنده
گه بدرشتی و گه بخواهش و خنده.
منوچهری.
نباید شد از خنده شه دلیر
نه خنده ست دندان نمودن ز شیر.
اسدی.
شد از تابش تیغها تیره شب
چو زنگی که بگشاید از خنده لب.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
که چون بمالم بر خنده خنده افزاید.
؟ ( از نسخه اسدی نخجوانی ).
لب لعل توتا در خنده آید.
خاقانی.
بر سرم شمشیر اگر خون گریدی
در سرشک خنده جان افشاندمی.
خاقانی.
گر آنستی که این خر زنده بودی
پس از این کارخر را خنده بودی.
عطار ( اسرارنامه ).
ذوق خنده دیده ای ای خیره چند
ذوق گریه بین که هست آن کان قند
خنده ها در گریه پنهان و کتیم
گنج در ویرانه ها جو ای حکیم.
مولوی.
گر که زند خنده بر او مرد و زن
او هم از آن خنده شود خنده زن.
امیرخسرو دهلوی.
- امثال :

خنده . [ خ َ دَ / دِ ] (اِمص ) حالتی که در انسان بواسطه ٔ شعف و خوشحالی و بشاشت پیدا میشود و در آن حالت لب ها و دهان بحرکت می آیند و غالباً این حالت با آواز مخصوصی همراه است . ضحک .مضحکه . (ناظم الاطباء). از «خند» + «ه » (پسوند پدیدآورنده ٔ اسم از فعل ) پهلوی خندک «اسفا 1: ص 173» ختنی . خن . «بیلی ، روزگار نو ج 4 شماره ٔ 3 ص 52« »ص شانزده مقدمه »، شهمیرزادی خَنَه (ک . 2 ص 177) گیلکی خندا ،حالتی که در انسان از نشاط و سرور پیدا شود و در آن حالت لبها و گاه دهان گشاده گردد و غالباً این حالت با آوازی مخصوص همراه است . ضحک . ضد گریه . رک : خندیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع معین ). مقابل گریه . (آنندراج ). انفعال نفس حاکی از شادمانی با بروز آثار آن بر روی ، در دیدن عجائب . (یادداشت بخط مؤلف ) :
از مهر او ندارم بی خنده کام و لب .

رودکی .


ببازی و خنده گرفت و نشست
شغ گاو دنبال گرگی بدست .

فردوسی .


ز آتش برون آمد آزادمرد
لبان پرز خنده به رخ همچو ورد.

فردوسی .


سراینده باش و فزاینده باش
شب و روز با رامش و خنده باش .

فردوسی .


رویت ز در خنده و سبلت ز در تیز
گردن ز در سیلی و پهلو ز در لت .

لبیبی .


لب بخت پیروز را خنده ای .

عنصری .


بلکه بخرند کشته را ز کشنده
گه بدرشتی و گه بخواهش و خنده .

منوچهری .


نباید شد از خنده ٔ شه دلیر
نه خنده ست دندان نمودن ز شیر.

اسدی .


شد از تابش تیغها تیره شب
چو زنگی که بگشاید از خنده لب .

اسدی (گرشاسب نامه ).


که چون بمالم بر خنده خنده افزاید.

؟ (از نسخه ٔ اسدی نخجوانی ).


لب لعل توتا در خنده آید.

خاقانی .


بر سرم شمشیر اگر خون گریدی
در سرشک خنده جان افشاندمی .

خاقانی .


گر آنستی که این خر زنده بودی
پس از این کارخر را خنده بودی .

عطار (اسرارنامه ).


ذوق خنده دیده ای ای خیره چند
ذوق گریه بین که هست آن کان قند
خنده ها در گریه پنهان و کتیم
گنج در ویرانه ها جو ای حکیم .

مولوی .


گر که زند خنده بر او مرد و زن
او هم از آن خنده شود خنده زن .

امیرخسرو دهلوی .


- امثال :
خنده ٔ مردم از شادی باشد و خنده ٔ بوزینه از غم . (از مجموعه ٔ مختصر امثال هند).
- از خنده به پشت افتادن ؛ از کثرت خنده اعتدال از دست رفتن و بر زمین افتادن . (یادداشت بخط مؤلف ). از خنده به قفا افتادن .
- از خنده به قفا افتادن ؛ از خنده به پشت افتادن :
که از خنده افتد چو گل بر قفا.

سعدی .


- از خنده روده بر شدن ؛ از خنده بیحال شدن . از خنده به قفا افتادن . از کثرت خنده بحال مرگ افتادن .
- بخنده افتادن ؛ خندیدن .
- بخنده درآمدن ؛ خندیدن :
اگر بخنده درآیی چه جای مرهم ریش
که ممکنست که در جسم مرده جان آری .

سعدی .


چو تلخ عیشی من بشنوی بخنده درآی
که گر بخنده درآیی جهان شکر گیرد.

سعدی .


- بیهوده خنده ؛ خنده ٔ بیمورد. خنده ٔ نابجای .
- ترخنده ؛ خوشخنده .
- پرخنده ؛ بسیار خنده :
شود جهان لب پرخنده اگر مردم
کنند دست یکی در گره گشایی هم .

صائب .


- خنده زدن ؛ خندیدن . خنده ٔ استهزاء و مسخره کردن : خردمندان ... سری می جنبانیدندی و خنده زدندی که وی گزاف گوی است . (تاریخ بیهقی ).
- خنده ٔ شیرین ؛ خنده ٔ خوش :
چو تو در خنده ٔ شیرین دو چاه ازماه بنمایی
مرا در گریه ٔ تلخم دو دریا بر زمین خیزد.

خاقانی .


- خنده ٔ قباسوختگی ؛ در اصطلاح مردم شیراز خنده ٔ لب و گریه دل را گویند آن که لبش بظاهر می خندد ولی در باطن دلش گرید و اندوهگین باشد. رجوع به خنده ٔ قباسوختگی شود.
- در خنده افتادن ؛ بخنده درآمدن :
قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی .

سعدی .


- در خنده شدن ؛ خندیدن . خنده کردن . (ناظم الاطباء).
- دیرخنده ؛ نه بیهوده خنده ، نه زودخنده .
- زعفران خنده . (آنندراج ).
- زهرخنده ؛ خنده از روی کین .
- شکرخنده ؛ شیرین خنده :
شکرخنده ای را منش تیز کرد.

نظامی .


- || کنایه از زیباروی و خوش دهان :
چون گرانی به پیش شمع آید
خیزش اندر میان جمع بکش
ورشکر خنده ای است شیرین لب
آستینش بگیر و شمع بکش .

سعدی (گلستان ).


شکرخنده ای انگبین می فروخت
که دلها ز شیرینیش می بسوخت .

سعدی .


گر بشکرخنده آستین نفشانی
هر مگسی طوطیی شوند شکرخا.

سعدی .


- لبخنده ؛ تبسم :
سرمست درآمد از درم دوست
لبخنده زنان چو غنچه در پوست .

سعدی .



فرهنگ عمید

حالتی در چهرۀ انسان به واسطۀ شعف، خوشحالی، یا تمسخر که در آن لب ها گشوده می گردد و گاه با صدای مخصوصی همراه است.

دانشنامه عمومی

خنده واکنشی صدادار به احساس خوشحالی، یا در مواقع نارحتی است که به ان خنده تلخ می گویند عوامل متعددی نظیر شنیدن یک جوک یا مورد غلغلک قرار گرفتن می تواند باعث پیدایش خنده شود. خنده در رفتار انسان و بعضی از حیوانات دیده می شود. خنده جزئی از رفتار انسانی است که به وسیله مغز برای تنظیم احساسات تولید می شود، و بدین وسیله انسان ها را در روابط اجتماعی کمک می کند. خنده در دید روانشناسی، نشانه ای برای برقرار کردن رابطه ای مثبت با دیگران است. خنده می تواند دارای گیرایش باشد و خنده یک نفر باعث پیدایش خنده در دیگران شود. این می تواند دلیل محبوبیت استفاده از صدای خنده در نمایش های کمدی را توضیح دهد.
روز جهانی خنده
ناخویشتن داری عاطفی
یوگای خنده
خنده از انقباض حنجره به وسیله اپیگلوت ایجاد می شود. مطالعه خنده و تأثیرات آن بر بدن را خنده شناسی می گویند.
محققان می گویند افراد خندان به دلیل ترشح نوعی ماده شیمیایی در حال خنده، کسانی هستند که درد کمتری احساس می کنند.
خنده درمانی در موارد زیر استفاده می شود:کاهش استرس، تقویت سیستم ایمنی بدن، جلوگیری از بیماری و کاهش وزن.

نقل قول ها

خنده واکنشی صدادار به احساس خوشحالی، یا لذت درونیست. عوامل متعددی نظیر شنیدن یک جوک یا مورد غلغلک قرار گرفتن می تواند باعث پیدایش خنده شود.
• «خندهٔ مؤمن، تبسم است.»تحف العقول• «اگر تنها یک چیز از تاریخ اختراعات و اکتشافات آموخته باشیم، آن این است که جسورانه ترین پیش بینی ها در طولانی مدت - و گاه حتی در کوتاه مدت - به شکل خنده داری محافظه کارانه به نظر می رسند.» -> آرتور چارلز کلارک
• «اما عشق از مقولهٔ دیگری است، عشق تنها وقتی عشق است که بی چشم داشت ارزانی شود. مثلاً نمی توانی اصرار داشته باشی کسی را که دوست می داری حتما عاشق تو باشد، حتی فکرش هم خنده دار است.» -> لئو بوسکالیا
• «بشر در این دنیا بیشتر از همه موجودات مصیبت و عذاب کشیده، بهترین دلیلش هم این است که در بین تمام آنها فقط او می تواند بخندد.» -> فریدریش نیچه
• «بعضی وقت ها خنده ام می گرفت از آدم هایی که هنوز پا از در خانه بیرون نگذاشته اند، به یکدیگر می گفتند: واقعأ که مثل ایرانی هاست. به همین دلیل تصمیم گرفتم دیگر لباس های ایرانی را کنار بگذارم و جامه اروپائی بپوشم» -> نامه های ایرانی
• «توصیف عشق خنده دار است. عشق را می توان به راحتی احساس کرد، اما در عین حال آنقدر لغزنده است که نمی توان درباره اش صحبت کرد. درست مانند یک قالب صابون در وان حمام - در دستتان می ماند مگر اینکه زیاد فشارش دهید.» -> مایکل جکسون
• «خنده اش جذاب ودلفریب بود، مثل خنده یک کودک. هرگاه چیزی او را مشعوف می کرد، قهقهه می زد.» -> ویرجینیا وولف
• «کسی که شاد و خندان است همیشه وسیله شادی و خنده را پیدا می کند.» -> آرتور شوپنهاور
• «گاهی در این اندیشه ام که خنده و سرور بادیه گردی بیش نیست؛ آنچه ماندنی است غم و غصه نام دارد.» -> رفیق شامی
• «هرگاه خنده از لب انسان ها محو شد، طنزگوها به دنیا می آیند.» -> استانیسلاو یرسی لخ
• «هر ملتی دیگر ملت ها را ریشخند می کند و همه شان حق دارند.» -> آرتور شوپنهاور
• «زندگی بر روی سیاره ما بدون خنده غیر قابل تحمل می شد.»(مردم خندان 1981) -> استیو آلن
• «تا توانی به خنده لب بگشای/سردندان به خنده در منمای//خندهٔ هرزه آبروی برد/راز پنهان میان کوی برد//با پسر اینچنین مثل زد سام/گریه بهتر زخندهٔ بی هنگام//گریهٔ ابر بین وخندهٔ برق/درنگر تا که چیست اینجا فرق//ابر از آن گریه نعمت اندوزد/برق از آن خنده آتش افروزد//ابلهی از گزا ف می خندید/زیرکی آن بدید و نپسندید//گفت ای بی حیا و بی آزرم/اینچنین خندی و نداری شرم//گریهٔ تو زظلم و بیدادی/به که بی وقت خنده و شادی//خندهٔ هرزه آیت جهل است/مرد بیهوده خند، نا اهل است//هان و هان تا نخندی ای خیره/که بسی خنده دل کند تیره//هیچ شک نیست اندرین گفتار/گریه آید زخندهٔ بسیار.» -> سنایی
• «مهم این است که آدم همیشه بخندد. حالا اگر بنزین یا دلار بالا می روند عیب ندارد ...»• «خنده بر هر درد بی درمان دواست.»• «عاقبت خنده، گریه است.»• «از پی هر گریه آخر خنده ایست// مرد آخربین مبارک بنده ایست» -> مولوی
• «به طاق دوابرو برآورده خم// گره بسته بر خندهٔ جام جم» -> نظامی
• «لبی که خنده ندارد شکاف دیوار است// سری که عشق ندارد کدوی بی عار است.» -> ناشناس
• «مزاح و خنده کار کودکان است// چو ریش آمد زنخ شیرین نباشد» -> سعدی
• «هرکه خندید بیش، بیش گریست» -> سنایی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خنده‏ از حالات شخص است که در هنگام شادی بروز می کند. از احکام آن در بابهای طهارت، صلات، حج و کفارات سخن گفته‏اند.
خنده حالتی در چهره، ناشی از شادی، رضایت یا تمسخر است.
احکام خنده
تبسم و لبخند مستحب است و در روایات آمده است: «خنده مؤمن تبسم است»؛ چنان که لبخند زدن بر چهره مؤمن و هم سفران استحباب دارد.
خندیدن با صدای بلند (قهقهه) کراهت دارد و مستحب است پس از آن به جهت کفاره بگوید: «أللَّهُمَّ لا تَمْقُتنی؛ خدایا بر من خشم مگیر». زیاد خندیدن و خنده بی جهت و نیز خندیدن در تشییع جنازه و گورستان مکروه است.
خنده صدا دار (قهقهه) در نماز از روی عمد موجب بطلان آن است؛ هرچند از روی اضطرار باشد. خنده از روی سهو موجب بطلان نماز نمی‏گردد؛ چنان که تبسم نیز نماز را باطل نمی‏کند؛ هرچند بنابر تصریح برخی، مکروه است.
برخی مطلق خنده- جز تبسم- در نماز را، هرچند بی صدا باشد، موجب بطلان آن دانسته‏اند. در مقابل، برخی، صرف با صدا بودن خنده- بدون قهقهه یا بلند بودن صدا- را موجب بطلان ندانسته‏اند. برخی نیز در عدم بطلان نماز به قهقهه سهوی اشکال کرده‏اند. برخی، قهقهه سهوی را در صورت محو صورت نماز با آن موجب بطلان نماز دانسته‏اند.
در بطلان نماز به قهقهه تقدیری (مالامال شدن شکم از خنده و بر افروخته گشتن چهره بدون اظهار صدای آن) اختلاف است.
قهقهه در نماز، وضو را باطل نمی‏کند؛ امّا وضو گرفتن پس از آن مستحب است.
از برخی قدما بطلان وضو به آن نقل شده است.
خنده کردن در طواف، موجب بطلان آن نمی‏گردد، لیکن مکروه است.


گویش اصفهانی

تکیه ای: xenda
طاری: xanda
طامه ای: xanda
طرقی: xanda
کشه ای: xanda
نطنزی: xanda


واژه نامه بختیاریکا

هنده هریک؛ هِر و کِر؛ کِر؛ هِریک

پیشنهاد کاربران

نیش وا کردن پوزخند نیش خند

خنده: در پهلوی خندگ xandag بوده است .
( ( جهان بخش را لب پر از خنده شد
تو گفتی مگر ایرجش زنده شد‏ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 358. )


قاه قاه خنده ، صدای خنده بلند


کلمات دیگر: