کلمه جو
صفحه اصلی

حیطه


مترادف حیطه : چهارچوب، حوزه، شمول، قلمرو، کادر، محدوده، محوطه، پهنه، میدان، گستره

برابر پارسی : گستره

فارسی به انگلیسی

domain, gamut, provinces, realm, universe, reach, compass, range, enclosure

reach, compass, range, enclosure


domain, gamut, provinces, realm, universe


فارسی به عربی

سلسلة

عربی به فارسی

احتياط


مترادف و متضاد

reach (اسم)
حصول، کشش، حیطه، رسایی، برد

gamut (اسم)
حدود، وسعت، حیطه، هنگام، گام

compass (اسم)
حوزه، دایره، قطب نما، پرگار، حیطه، گرد

چهارچوب، حوزه، شمول، قلمرو، کادر، محدوده، محوطه، پهنه، میدان، گستره


فرهنگ فارسی

نگهبان کردن، حفظکردن، درپناه خوددر آوردن
۱ - ( مصدر ) حفظ کردن در پناه گرفتن نگاهبانی کردن . ۲ - ( اسم ) هر جای احاطه شده زمینی فراخ که اطراف آنرا احاطه کرده باشند دیواربست .
حوط . دیوار گرد چیزی بر آوردن . حیعلتین نشان. ( حی علی الصلوه ) و حی ( علی الفلاح ). لکن ( حی علی خیر العمل ) تنها مردم شیعه راست .

فرهنگ معین

(طِ ) [ ع . حیطة ] ۱ - (اِ. ) احاطه شده . ۲ - (مص م . ) حفظ کردن ، در پناه خود درآوردن .

لغت نامه دهخدا

( حیطة ) حیطة. [ ح َ طَ ] ( ع اِمص ) و گاه بکسر حاء آید. هشیاری و حزم در کار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): یقال : فلان حیطة لک ؛ اَی تحنن و تعطف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || اسم است احتیاط را. || ( اِ ) زن باعفت و بزرگوار. ( اقرب الموارد ).

حیطة. [ طَ ] ( ع مص ) حوط. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). دیوار گرد چیزی برآوردن. ( آنندراج ). رجوع به حوط شود. || جای احاطه کرده شده. ( آنندراج ) ( غیاث ). در حیطه تصرف درآوردن. || ( اِمص ) اسم است احتیاط را. ( اقرب الموارد ).

حیطة. [ ح َ طَ ] (ع اِمص ) و گاه بکسر حاء آید. هشیاری و حزم در کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): یقال : فلان حیطة لک ؛ اَی تحنن و تعطف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اسم است احتیاط را. || (اِ) زن باعفت و بزرگوار. (اقرب الموارد).


حیطة. [ طَ ] (ع مص ) حوط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دیوار گرد چیزی برآوردن . (آنندراج ). رجوع به حوط شود. || جای احاطه کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ). در حیطه ٔ تصرف درآوردن . || (اِمص ) اسم است احتیاط را. (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

زمین، میدان، یا مکانی مشخص برای انجام عملی خاص.

دانشنامه عمومی

قلمرو، دامنه، عرصه. گستره، وسعت، محدوده، دایره، دامنه، حوزه.


فرهنگ فارسی ساره

گستره


پیشنهاد کاربران

واژه حیطه تقریبا با واژه حیاط ارتباط نزدیک و تنگاتنگی دارد و میتوان آنرا حوزه، دایره، زیر رشته و. . . معنا نمود.

دامنه، بازه

مکان کار

محیط و محدوده و محوطه حایط شده است

حیاط محوط و دارای مرز معین و مشخص

محدوده مثل حیطه اختیارات محدوده اختیارات مشخص و شاخص

زمینه

حیطه یعنی مرحله ی چیزی
مثلن می توان گفت در حیطه عمل قرار دادن.


کلمات دیگر: