کلمه جو
صفحه اصلی

پژوهش کردن

فارسی به انگلیسی

research

فارسی به عربی

بحث

مترادف و متضاد

research (فعل)
پژوهیدن، پژوهش کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پژوهیدن .

لغت نامه دهخدا

پژوهش کردن. [ پ ِ / پ َ هَِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پژوهیدن. جویا شدن. پی جوئی کردن. بازجوئی کردن. بازجستن. جستجو کردن. تفحص کردن. تجسس کردن. تحقیق کردن. کاویدن. استفسار. تتبع. تفقد. تفتیش :
ز هر کشوری گرد کن مهتران
از اخترشناسان و افسونگران
سخن سر بسر مهتران را بگوی
پژوهش کن و راستی بازجوی.
فردوسی.
وزین هرچه گویم پژوهش کنید
اگر خام باشد نکوهش کنید.
فردوسی.
که گر بازیابی بپیچی ز درد
پژوهش مکن گرد رازش مگرد.
فردوسی.
که دانم که چون این پژوهش کنید
بدین رأی بر من نکوهش کنید.
فردوسی.
که دانم که چون این پژوهش کنید
وزین بند رأی گشایش کنید...
فردوسی.
کنند انجمن پیش تخت بلند
ز کار سپهری پژوهش کنند.
فردوسی.
همانا که ما را نکوهش کنند
چو از رزم جوئی پژوهش کنند.
فردوسی.
پژوهش همی کرد و نگشاد راز
چنین تا ز خوان خوردن آمد فراز.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 21 نسخه خطی متعلق به مؤلف ).
ز هرکدام پژوهش کنی ز باب و نیا
جواب ندهد جز نام مادر و خواهر
بدان صفت که تفاخربنام مام کند
کس ار ز باب پژوهش نماید از استر.
قاآنی.

پیشنهاد کاربران

تجسس


کلمات دیگر: