prick, prickle
خلش
فارسی به انگلیسی
penetration
فارسی به عربی
لدغة
مترادف و متضاد
سوراخ، پنچر، خلش
فرهنگ فارسی
( اسم ) فرو بردن چیزی باریک و نوک تیز در جایی .
عمل خلیدن یا اندیشه و گمان و شبهه
عمل خلیدن یا اندیشه و گمان و شبهه
فرهنگ معین
(خَ لِ ) (اِمص . ) فرو بردن چیزی باریک و نوک تیز در جایی .
لغت نامه دهخدا
خلش. [ خ َ ل ِ ] ( اِمص ) عمل خلیدن.( از ناظم الاطباء ) ( یادداشت بخط مؤلف ) :
جانب دیگر خلش آغاز کرد
باز قزوینی فغانی ساز کرد.
جانب دیگر خلش آغاز کرد
باز قزوینی فغانی ساز کرد.
مولوی.
|| فرورفتگی چیزی بجایی بنحوی که مجروح گرداند، مانند فرورفتگی خار بعضو آدمی. || انقطاع. || اندیشه و گمان و شبهه. || ریش و جراحت. ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
فرورفتن چیزی نوک تیز در بدن یا چیز دیگر: جانب دیگر خلش آغاز کرد / باز قزوینی فغان را ساز کرد (مولوی: ۱۵۶ ).
پیشنهاد کاربران
خلش : اسم مصدرازخلیدن ، مولوی نیزدرمثنوی
درداستان کبودی زدن شیرمرپهلوان قزوینی راگوید:
جانب دیگرخلش آغازکرد/
بازقزوینی خلش راسازکرد!/
درسبزواربگفته استادشفیق سراینده سبزواری
ودرگویش آن سامان،
سیخ چوبی سرتیزیا خس که تیزباشدو درتن فرورفته وبخلداست نیز درگویش خراسان ، بخشی ازبازی کودکانه به نام گاوگذل پندیل خلش راگویند! - >پندیل
درداستان کبودی زدن شیرمرپهلوان قزوینی راگوید:
جانب دیگرخلش آغازکرد/
بازقزوینی خلش راسازکرد!/
درسبزواربگفته استادشفیق سراینده سبزواری
ودرگویش آن سامان،
سیخ چوبی سرتیزیا خس که تیزباشدو درتن فرورفته وبخلداست نیز درگویش خراسان ، بخشی ازبازی کودکانه به نام گاوگذل پندیل خلش راگویند! - >پندیل
پوزش بسیار ازبرای نادرستی واشتباه چاپی درشاهدی که آوردم ، دربالا👆
. . .
جانب دیگرخلش، آغازکرد/بازقزوینی، فغان راسازکرد!
. . .
جانب دیگرخلش، آغازکرد/بازقزوینی، فغان راسازکرد!
کلمات دیگر: