مترادف خموش : خاموش، بی فروغ، ناروشن، منطفی، آرام، بی صدا، خمود، ساکت، صامت
متضاد خموش : شلوغ، گویا
silent, extinct, off, hush!
still, stilly, mute, noiseless, reticent, silent, taciturn, tongue-tied
خاموش، بیفروغ، ناروشن، منطفی ≠ شلوغ، گویا
آرام، بیصدا، خمود، ساکت، صامت
۱. خاموش، بیفروغ، ناروشن، منطفی
۲. آرام، بیصدا، خمود، ساکت، صامت ≠ شلوغ، گویا
ویژگی بذر یا جوانهای که به دلیل عوامل بیرونی به حالت غیرفعال باقی مانده باشد
اسدی .
انوری .
سعدی (گلستان ).
عطار.
سعدی (گلستان ).
خموش . [ خ َ ] (ع اِ) پشه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). توضیح : پشه را از آن رو خموش گویند که آن صورت را می خراشد. (لأَنه یخمش الوجه ).
خموش . [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خمش . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خموش . [ خ ُ ] (ع مص ) مصدر دیگر است برای خمش . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خمش شود.
خاموش#NAME?