کلمه جو
صفحه اصلی

ترعه


مترادف ترعه : آبراهه، آبراه، کانال

فارسی به انگلیسی

canal, channel

canal


فارسی به عربی

قناة

مترادف و متضاد

channel (اسم)
مجرا، ترعه، کانال، مجرای فاضل اب، دریا، ورودی و خروجی مجرایی

canal (اسم)
مجرا، اب رو، کاریز، ترعه، ابراه، زه اب، مجرای فاضلاب

آبراهه، آبراه، کانال


فرهنگ فارسی

در، باب، باغچه، دهانه جوی یااستخر، نهربزرگ، وعمیق که بین دودریاساخته شودکه از آن باکشتی، عبورکنند، تنگه، کانال، ترع
( اسم ) ۱- دهان. جوی . ۲- راه آب آبراه . ۲- مجرای آب باریکی که مصنوعا برای اتصال دریا یا دو اقیانوس یا دو رود بیکدیگر حفر کرده باشند تنگه ترع. پاناما ترع. سوئز.
دهی است به صعید اعلی که صبر از آنجا آرند ترعه عامر .

فرهنگ معین

(تُ عِ ) [ ع .ترعة ] ۱ - کانال ، آبراه بزرگ و عمیقی که بین دو دریا برای عبور کشتی ها ساخته شود. ۲ - در. ۳ - دهانة حوض یا استخر.

لغت نامه دهخدا

( ترعة ) ترعة. [ ت ُ ع َ ] ( ع اِ ) به سریانی بمعنی در. ( از المعرب جوالیقی ). از الفاظ دخیل است. ( نشوء اللغة ص 91 ). در. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). باب. ( ناظم الاطباء ): فتح ترعة الدار؛ ای بابها. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). قال رسول اﷲ ( ص ) : بین بیتی و منبری روضة من ریاض الجنة و منبری علی ترعة من ترع الجنة، قیل له ( ص ) و ما الترعة، قال الباب. ج ، تُرَع. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به نشوء اللغه ص 123 شود. || روی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).صورت. ( ناظم الاطباء ). || آبشخور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || راه گذر آب سوی نشیب. ( دهار ). دهانه حوض و استخر و دهانه جوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گشادن گاه آب به حوض یا زمین یا جدول از نهر. ( از اقرب الموارد ). مسیل آب بباغ. ( از المنجد ). || نهرعمیق و مصنوعی که بین دو نهر یا بین دو دریا یا بین دو آب قرار داده باشند. ( از المنجد ) ( از فرهنگ نظام ). نهر عمیق و نسبةً وسیعی که میان دو دریا و یا میان دو رود قرار دهند تا کشتی های کوچک و بزرگ از آن بگذرند، مانند ترعه سوئز بین بحرالروم و دریای احمر ویا ترعه شاهی که معروفترین ترعه هایی بود که میان دجله و فرات احداث کرده بودند. رجوع به ترعه و کانال شود. || پایه های منبر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پایه منبر. ( ناظم الاطباء ). پلکان منبر. ( از تاج العروس ). || پایه نردبان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || مرغزار در زمین بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

ترعة. [ ت ُ ع َ ] ( اِخ ) دهی است بشام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نصر گوید: موضعی است به شام ، بعضی روات بدان منسوبند. ( معجم البلدان ).

ترعة. [ ت ُ ع َ ] ( اِخ ) دهی است به صعید اعلی که صبر از آنجا آرند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ترعة عامر. ( معجم البلدان ). رجوع به ترعه عامر شود.

ترعة. [ ت ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است بشام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نصر گوید: موضعی است به شام ، بعضی روات بدان منسوبند. (معجم البلدان ).


ترعة. [ ت ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است به صعید اعلی که صبر از آنجا آرند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترعة عامر. (معجم البلدان ). رجوع به ترعه ٔ عامر شود.


ترعة. [ ت ُ ع َ ] (ع اِ) به سریانی بمعنی در. (از المعرب جوالیقی ). از الفاظ دخیل است . (نشوء اللغة ص 91). در. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). باب . (ناظم الاطباء): فتح ترعة الدار؛ ای بابها. (اقرب الموارد) (از المنجد). قال رسول اﷲ (ص ) : بین بیتی و منبری روضة من ریاض الجنة و منبری علی ترعة من ترع الجنة، قیل له (ص ) و ما الترعة، قال الباب . ج ، تُرَع . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به نشوء اللغه ص 123 شود. || روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).صورت . (ناظم الاطباء). || آبشخور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . || راه گذر آب سوی نشیب . (دهار). دهانه ٔ حوض و استخر و دهانه ٔ جوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گشادن گاه آب به حوض یا زمین یا جدول از نهر. (از اقرب الموارد). مسیل آب بباغ . (از المنجد). || نهرعمیق و مصنوعی که بین دو نهر یا بین دو دریا یا بین دو آب قرار داده باشند. (از المنجد) (از فرهنگ نظام ). نهر عمیق و نسبةً وسیعی که میان دو دریا و یا میان دو رود قرار دهند تا کشتی های کوچک و بزرگ از آن بگذرند، مانند ترعه ٔ سوئز بین بحرالروم و دریای احمر ویا ترعه ٔ شاهی که معروفترین ترعه هایی بود که میان دجله و فرات احداث کرده بودند. رجوع به ترعه و کانال شود. || پایه های منبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پایه ٔ منبر. (ناظم الاطباء). پلکان منبر. (از تاج العروس ). || پایه ٔ نردبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرغزار در زمین بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. (جغرافیا ) نهر بزرگ و عمیق که بین دو دریا ساخته شود که از آن با کشتی عبور کنند، تنگه، کانال.
۲. [قدیمی] در، باب.
۳. [قدیمی] باغچه.
۳. [قدیمی] دهانۀ جوی یا استخر.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:کانال

جدول کلمات

کانال


کلمات دیگر: