مترادف خطی : دست نوشته، دست نویس، غیرچاپی، خطدار
متضاد خطی : چاپی
برابر پارسی : دست نویس، دستنویس
handwritten, manuscript, linear
handwritten, lineal, linear
دستنوشته، دستنویس، غیرچاپی ≠ چاپی
خطدار
۱. دستنوشته، دستنویس، غیرچاپی
۲. خطدار ≠ چاپی
ویژگی بخش یا اندامی خطمانند یا رشتهای و طویل در گیاهان
خطی . [ خ َطْ طی ] (اِخ ) نام او مصطفی افندی معروف به موقوفانجی از شاعران و ادیبان دوره ٔ سلطان محمودخان اول بود. او پس از تحصیل علم بکار دیوانی پرداخت و سفارتها کرد و به سه زبان ترکی ، فارسی و عربی آشنا بود و بهر سه شعر و نوشته های ادبی دارد. مرگ او بسال 1162 هَ . ق . اتفاق افتاد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
غضایری .
منوچهری .
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
خطی . [ خ ُ طا ] (ع اِ) ج ِ خُطوة و خَطوة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
نوشتهشده با دست: کتاب خطی.
تهیهشده در الخط: نیزۀ خطی.
دستنویس، دست نویس