می گساردن باده گساری کردن
می گساریدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
می گساریدن. [ م َ / م ِ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) می گساردن. باده گساری کردن. شراب خوردن. می خوردن. باده خوردن :
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار.
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار.
رودکی.
|| ساقیگری کردن. شراب به دور درآوردن در مجلس تا مجلسیان بنوشند. و رجوع به می گساردن شود.پیشنهاد کاربران
- رکاب گران کشیدن ؛ باده پیمودن. قدح درکشیدن :
می کشد عقل را به زیر رکاب
چون رکاب گران کشند احرار.
خاقانی.
می کشد عقل را به زیر رکاب
چون رکاب گران کشند احرار.
خاقانی.
کلمات دیگر: