کلمه جو
صفحه اصلی

نواه

عربی به فارسی

هسته , مغز , اساس


فرهنگ فارسی

جمع ناهیه است

لغت نامه دهخدا

نواه. [ ن َ هِن ْ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ناهیة. رجوع به ناهیة شود.

نواة. [ ن َ ] (ع مص )نیت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نیّة. نیَة. (منتهی الارب ) (المنجد). نیت . رجوع به نیت و نیة شود. || (اِ) استه ٔ خرما. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102). خسته ٔ خرما. (مهذب الاسماء). دانه ٔ خرما. (منتهی الارب ) (دهار). به عربی دانه ٔ اثمار است ، و از مطلق او مراد دانه ٔ خرما است خصوصاً در اوزان . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ج ، نوی ، نویات . جج ، انواء، نوی . || حاجت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). و رجوع به منتهی الارب شود. || یک سوم مثقال است ولی در اصل وزن سه مثقال بوده است . (ترجمه ٔ مفاتیح از العلوم ص 169). وزنی معادل پنج درهم . (مفاتیح ، یادداشت مؤلف ). پنج درم سنگ . (مهذب الاسماء) (بحر الجواهر). گویند سه مثقال و گویند نیم درم . (بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف ). مقدار پنج درم از هر چیزی یا مقدار سه درم یا سه درم و نیم . (منتهی الارب ). || از عدد بیست یا ده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || یک اوقیه از زر یا چهار دینار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک وقیه از طلا یا چهار دینار زر مسکوک . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: