کلمه جو
صفحه اصلی

ناازموده


مترادف ناازموده : ( ناآزموده ) بی تجربه، بی وقوف، تازه کار، خام، ناشی، نامجرب

متضاد ناازموده : ( ناآزموده ) پخته مجرب

فارسی به انگلیسی

inexperienced, untried, inexperienced, maiden

فارسی به عربی

اخرق , دجاجة

مترادف و متضاد

simple (صفت)
ساده، نادان، بی تزویر، فروتن، ناازموده، بسیط، خام، سهل، بی تکلف

ungainly (صفت)
زشت، بی لطف، بی حاصل، ناازموده، بدون سود، زمخت و غیر جذاب

clumsy (صفت)
زمخت، بدترکیب، خام دست، ناازموده

untried (صفت)
ناازموده، محاکمه نشده، امتحان نشده

فرهنگ فارسی

( نا آزموده ) ( صفت ) ۱ - نامجرب بی تجربه ناشی : برمردم نا آزموده ایمن مباش و آزموده از دست مده ...] مقابل آزموده . ۲ - امتحان نکرده: مخور آب نا آزموده نخست بدیگردهانی کن آن بازجست . ( نظامی )

لغت نامه دهخدا

( ناآزموده ) ناآزموده. [ زِ / زْدَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ناشی. نامجرب. مُغَمَّر. غِر. غُمِر. غُفِل. غیرممتحن. بی تجربه. خام. نکرده کار. ناپخته. دنیا ندیده. ناسخت. ناورزیده. ریاضت نکشیده. ناآموخته. مقابل آزموده. در ناظم الاطباء ناآزموده ( به سکون ز ) ضبط شده است ، بی تجربه. بی وقوف :
بناآزموده مده دل نخست
که لنگ ایستاده نماید درست.
مدار اسب و ناآزموده رهی
مکن جز که با مهربان همرهی.
( گرشاسب نامه ص 159 ).
بر مردم ناآزموده ایمن مباش و آزموده از دست مده... که اندرمثل آمده است که دد آزموده به از مردم ناآزموده. ( از قابوسنامه ).
هر که ناآزموده کار بزرگ فرمایدندامت برد. ( گلستان ). و به مردم ناآزموده اعتماد نکند. ( مجالس سعدی ).
برد بر دل از جور غم بارها
که ناآزموده کند کارها.
سعدی ( بوستان ).
|| ناآزمودگان ، غُمر. مُغَمَّر. ج ِ ناآزموده. بی تجربگان. ناپختگان. کار نادیدگان. || امتحان نکرده. نیازموده. امتحان نشده :
مخور آب ناآزموده نخست
بدیگر دهانی کن آن بازجست.
نظامی.
تو گنجی سر به مهری نابسوده
بد و نیک جهان ناآزموده.
نظامی.

فرهنگ عمید

( ناآزموده ) ۱. آزموده نشده.
۲. کسی که تجربۀ لازم برای انجام کاری را ندارد، بی تجربه.

پیشنهاد کاربران

غمر

ناشی. . . ناوارد. . .


کلمات دیگر: