کلمه جو
صفحه اصلی

فاحش


مترادف فاحش : زشت، قبیح، بسیار، کثیر، آشکار، روشن، واضح، جسور، گستاخ، بی شرف

برابر پارسی : آشکار، بسیار، بی اندازه، زشت، فراوان، ناپسند

فارسی به انگلیسی

conspicuous, egregious, flagrant, gross, crying, grievous, notorious, obscene

notorious, obscene


conspicuous, crying, egregious, flagrant, grievous, gross


فارسی به عربی

ثقیل , کبیر

مترادف و متضاد

tremendous (صفت)
ترسناک، عظیم، سرشار، عظیم الجثه، فاحش، شگرف

exorbitant (صفت)
گزاف، فاحش، مفرط

egregious (صفت)
بزرگ، برجسته، انگشت نما، نمایان، فاحش

inordinate (صفت)
فاحش، مفرط، بی اندازه، غیر معتدل

زشت، قبیح


بسیار، کثیر


آشکار، روشن، واضح


جسور، گستاخ


بی‌شرف


۱. زشت، قبیح
۲. بسیار، کثیر
۳. آشکار، روشن، واضح
۴. جسور، گستاخ
۵. بیشرف


فرهنگ فارسی

قبیح، زشت، ازحددرگذشته آنچه که ازحدتجاوزکند، هربدی که ازحددرگذرد
( اسم صفت ) ۱ - زشت قبیح ۲ - آنچه از حد تجاوز کند زیاده از حد بسیار کثیر . یا تفاوت فاحش . تفاوت زیاد . یا غلط فاحش . غلط بسیار مهم و فاضح ۳ - بی شرف ۴ - جسور گستاخ .

فرهنگ معین

(ح ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - زشت ، قبیح . ۲ - بسیار، زیاد، آن چه از حد بگذرد.

لغت نامه دهخدا

فاحش. [ ح ِ ] ( ع ص ) زشت. || بدخلق. ( اقرب الموارد ). || بسیار بخیل. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || کثیر، غالب و هرچه از حد تجاوز کند. ( اقرب الموارد ). بسیار و زیاده از اندازه. || بی شرف. || جسور. گستاخ. || درخشان. || آزمند. || بی تناسب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. قبیح، زشت.
۲. ازحددرگذشته، ویژگی آنچه از حد تجاوز کند، بسیارزیاد.
۳. آشکار، واضح: غلط فاحش.

دانشنامه عمومی

فاحش (روستا). فاحش (در عربی: الفَاحَش)نام روستایی است در دهستان بَنُو فایَش از توابع استان جَوف در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.
المقحفی، ابراهیم، احمد، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن (۱۱۹) نفر (۱۴ خانوار) می باشد.

پیشنهاد کاربران

Glaring

As in: a glaring mistake/error/fault

شکست فاحش


کلمات دیگر: