مترادف عابر : راهگذر، رونده، رهگذر
برابر پارسی : رهگذر، رونده، گذرکننده، رادوار، رادور، پیاده
passer-by
passing, passer, passerby
زود گذر
راهگذر، رونده، رهگذر
عابر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن شالخ بن ارفخشدبن سام بن نوح . (آنندراج ) (منتهی الارب ). در لباب الانساب عابربن ارفخشدبن سام بن نوح ، ضبط شده است .
عابر. [ ب ِ ] (ع ص ) عبورکننده و راه گذرنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ).
- عابر سبیل ؛ راه گذر. مسافر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به همین ترکیب شود. || با اشک ، گویند رجل عابر و امراءة عابر. (منتهی الارب ).
رهگذر