چاره نا پذیر
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
امر حتمی , لا غنی عنه , محتوم، مستحیل التجنب
امر حتمي , لا غني عنه , محتوم
مترادف و متضاد
حتمی، ضروری، واجب، نا گزیر، لازم الاجراء، صرفنظر نکردنی، چاره نا پذیر
بدیهی، نا چار، نا گزیر، چاره نا پذیر، اجتناب ناپذیر، حتمی الوقوع، غیر قابل امتناع
بی درمان، چاره نا پذیر، غیر قابل استرداد
چاره نا پذیر، ناگریز، غیر قابل مقاومت
چاره نا پذیر، گریز نا پذیر، غیر قابل اجتناب
چاره نا پذیر، غیر قابل اجتناب، اجتناب ناپذیر
فرهنگ فارسی
علاج ناپذیر . غیر قابل علاج . چاره ناپذیرنده .
لغت نامه دهخدا
چاره ناپذیر. [ رَ / رِ پ َ ] ( نف مرکب ) علاج ناپذیر. غیرقابل علاج. چاره ناپذیرنده.
پیشنهاد کاربران
درد بی درمان
کلمات دیگر: