کلمه جو
صفحه اصلی

عابد


مترادف عابد : پارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد

برابر پارسی : خداپرست، پرستنده

فارسی به انگلیسی

worshipper, pious, devout


worshipper, pious, devout, abb, prayerful

abbé, prayerful


فرهنگ اسم ها

اسم: عابد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ābed) (فارسی: عابد) (انگلیسی: abed)
معنی: عبادت کننده، پرستش گر، زاهد، آن که بیشترین اوقات زندگی اش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او می گذرانَد، پرستنده چیزی یا کسی

(تلفظ: ābed) (عربی) آن که بیشترین اوقات زندگی‌اش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او می‌گذرانَد، عبادت کننده .


مترادف و متضاد

پارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد


ascetic (اسم)
مرتاض، زاهد، راهب، عابد، تارک دنیا

solitary (اسم)
گوشه نشین، عابد

anchoret (اسم)
گوشه نشین، زاهد، راهب، عابد

hermit (اسم)
گوشه نشین، راهب، عابد، تارک دنیا، منزوی، زاهد گوشه نشین

eremite (اسم)
زاهد، عابد

devout (صفت)
عابد، مذهبی، دین دار

pious (صفت)
زاهد، عابد، خدا پرست، مذهبی، دین دار، مقدس، وارسته، متقی

godly (صفت)
عابد، خدا پرست، با خدا، خدا شناس

فرهنگ فارسی

محمد علی بک رئیس حکومت سوریه ( ۱۹۳۸ - ۱۹۲۸ م . ).
عبادت کننده، پرستنده، کسی که خداراپرستش کند
( اسم ) پرستنده پرستش کننده خدا عبادت کننده جمع عبده عباد عابدون عابدین . توضیح برای فرق آن از زاهد و عارف .
بیرمی لاری از شعرا است

فرهنگ معین

(بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) پرستنده ، عبادت کننده .

لغت نامه دهخدا

عابد. [ ب ِ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است در اطراف مصر... (معجم البلدان ).


عابد.[ ب ِ ] ( ع ص ) پرستنده خدا و ملتزم به شرائع دین. ( از اقرب الموارد ). پرستنده. عبادت کننده :
عابدان را پرده این خواهد درید
زاهدان را توبه آن خواهد شکست.
خاقانی.
خدا از عابدان آنها گزیند
که در راه خدا آن را نبیند.
نظامی.
چه گویی در حق فلان عابد که دیگران به طعنه سخنها گفته اند. ( گلستان سعدی ).
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را.
سعدی ( گلستان ).
|| موحد. ( ذیل اقرب الموارد بنقل از تاج العروس ). || خادم. ( اقرب الموارد ). || مرد با ننگ و عار. و گفته اند بدین معنی است قول خداوند تعالی : ان کان للرحمن ولد فانا اول العابدین. ( قرآن 81/43 ). أی اول الاَّنفین. ( از منتهی الارب ).

عابد. [ ب ِ ] ( اِخ ) کوهی است. ( منتهی الارب ). کوهی است در اطراف مصر... ( معجم البلدان ).

عابد. [ ب ِ ] ( اِخ ) ابن عمربن مخزوم. پدر عبداﷲبن سائب عابدی صحابی و عبداﷲبن مسیب عابدی محدث است. ( از منتهی الارب ).

عابد. [ ب ِ ] ( اِخ ) بیرمی لاری. از شعرا است. هدایت نویسد: نامش زین العابدین و معروف به شاه زند است. اشعار بطریق عرفا بسیار دارد از آن جمله است :
آستین برمیفشاندم در سماع
دست یار آمد بدستم یللی.
( مجمع الفصحاء ج 1 ص 339 ).
او راست : روضة المؤمنین. ( الذریعه ج 9 ص 662 ) ( صبح گلشن ص 265 ).

عابد. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمربن مخزوم . پدر عبداﷲبن سائب عابدی صحابی و عبداﷲبن مسیب عابدی محدث است . (از منتهی الارب ).


عابد. [ ب ِ ] (اِخ ) بیرمی لاری . از شعرا است . هدایت نویسد: نامش زین العابدین و معروف به شاه زند است . اشعار بطریق عرفا بسیار دارد از آن جمله است :
آستین برمیفشاندم در سماع
دست یار آمد بدستم یللی .

(مجمع الفصحاء ج 1 ص 339).


او راست : روضة المؤمنین . (الذریعه ج 9 ص 662) (صبح گلشن ص 265).

عابد.[ ب ِ ] (ع ص ) پرستنده ٔ خدا و ملتزم به شرائع دین . (از اقرب الموارد). پرستنده . عبادت کننده :
عابدان را پرده این خواهد درید
زاهدان را توبه آن خواهد شکست .

خاقانی .


خدا از عابدان آنها گزیند
که در راه خدا آن را نبیند.

نظامی .


چه گویی در حق فلان عابد که دیگران به طعنه سخنها گفته اند. (گلستان سعدی ).
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را.

سعدی (گلستان ).


|| موحد. (ذیل اقرب الموارد بنقل از تاج العروس ). || خادم . (اقرب الموارد). || مرد با ننگ و عار. و گفته اند بدین معنی است قول خداوند تعالی : ان کان للرحمن ولد فانا اول العابدین . (قرآن 81/43). أی اول الاَّنفین . (از منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. عبادت کننده، پرستنده.
۲. کسی که خدا را پرستش می کند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَابِدٌ: عابد - پرستنده - عبادت کننده
معنی أَعْبُدَ: که پرستش کنم
معنی أَعْبُدُ: می پرستم
ریشه کلمه:
عبد (۲۷۵ بار)

جدول کلمات

ناسک

پیشنهاد کاربران

عابدیعنی عبادت کننده برای هندی ها عابد کسی است که عقدرا میخواند

عابد یعنی عبادت کار پرستنده و. . . . متضادش =کافر و. . .

ربانی

ناسک، پارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد


عبادت کننده

کاتوزی

جمع عابد ، عبده


کلمات دیگر: