مترادف عابد : پارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد
برابر پارسی : خداپرست، پرستنده
worshipper, pious, devout
abbé, prayerful
(تلفظ: ābed) (عربی) آن که بیشترین اوقات زندگیاش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او میگذرانَد، عبادت کننده .
پارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد
عابد. [ ب ِ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است در اطراف مصر... (معجم البلدان ).
عابد. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمربن مخزوم . پدر عبداﷲبن سائب عابدی صحابی و عبداﷲبن مسیب عابدی محدث است . (از منتهی الارب ).
(مجمع الفصحاء ج 1 ص 339).
خاقانی .
نظامی .
سعدی (گلستان ).