طب . [ طِب ب ] (ع اِ) شهوت . خواهانی تن . || شأن . حال مرد. دَهر. خُوی . عادت . یقال : ماذاک بطبی ؛ ای بدهری و عادتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سحر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جادوئی . (منتهی الارب ). || (مص ) علاج کردن . دارو کردن . علاج جسم و نفس . || (اِمص ، اِ) پچشکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). علم طب ، از علوم طبیعیه ٔ قدماء. علم ابدان . نگاه داشتن تندرستی است بر تندرستان و زائل کردن بیماری است از بیماران . (تعریفات سیدجرجانی ). اساوة. معالجه کردن . علمی که بدان احوال تن آدمی شناسند از درستی و نادرستی آن
: تا میر به بلخ آمد، با آلت و با عُدّت
بیمارشده ملکت برخاست ز بیماری
اکنون که طبیب آمد نزدیک به بالینش
بهتر شودش درد و کمتر شودش زاری
یک هفته زمان باید، لا بلکه دوسه هفته
تا دور توان کردن ، زو سختی و دشواری
بروی نتوان کردن ، تعجیل به بِه ْ کردن
تعجیل به طب اندر، باشد ز سبکساری .
منوچهری .
طب پدر ترا ندهد نفعی
تو چونکه گر خویش همی خاری .
ناصرخسرو.
و در کتب طب هم اشارتی دیده نیامده . (کلیله و دمنه ). که در کتب طب چنین یافته میشود که آبی که اصل آفرینش فرزند آدم است ، چون برحم پیوندد... تیره و غلیظ شود. (کلیله و دمنه ).
هان برو برخوان کتاب طب را
تا شمار ریگ بینی رنجها.
مولوی .
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: علم بقوانینی است که بدان چگونگی بدن انسان از لحاظ تندرستی و عدم آن شناخته شود تا سلامت موجود حفظ گردد و آنچه حاصل نیست تا حد امکان به دست آید و فواید قیود در تعریف آشکار است ، زیرا (علم ) جنس است و «شناخته شود...» فصل است و بدان اموری که بوسیله ٔ آنها کیفیت بدن آدمی شناخته نشود خارج میگردد. و از اینکه گفتیم «از لحاظ تندرستی و عدم آن » علمی خارج میشود که بدان کیفیات بدن آدمی شناخته میشود اما نه از دو نظر مزبور؛ مانند علم اخلاق و کلام و اینکه گفتیم تا «سلامت موجود حفظ گردد» بیانی برای غایت طب است بجهت احتراز و این بیان ما از گفتار کسانی که گفته اند: «از لحاظ آنچه تندرستی آرد و سلامت را زایل کند» بهتر است چه بر این گفته ایراد میشود که درباره ٔ جنین ناسالم از آغاز فطرت درست نیست گفته شود:تندرستی از آن زایل شده است . در سدیدی شرح موجز چنین است . و در شرح قانونجه آرد: طب علم به احوال بدن انسان است از جهت صحت و مرض تا بدان صحت حفظ شود یا تا حد امکان اعاده گردد و دیگری در تعریف آن گوید: دانش پزشکی ، علمی است که در آن درباره ٔ بدن آدمی از لحاظ تندرستی و بیماری به منظور حفظ صحت و ازاله ٔ مرض گفتگو میشود و موضوع آن عبارت است از بدن انسان و هرآنچه بر بدن مشتمل شود، مانند: ارکان و امزجه و اخلاط و اعضا و ارواح و قوی و افعال و احوال تن از نظر تندرستی و بیماری و موجبات آن همچون خوردنیها و آشامیدنیها و هواهای محیط بر بدن و حرکات و سکنات و استفراغات و احتقانات و صناعات و عادات و واردات غریب و علاماتی که بر احوال هر یک دلالت کند، همچون : زیان افعال و حالات بدن و آنچه از آن بروز کند و چاره به خوردنیها و آشامیدنیها و برگزیدن هوای سالم و سنجش حرکت وسکون و داروهای بسیط و مرکب و اعمال ید بمنظور حفظ صحت و درمان بیماریها بر حسب امکان . (مقدمه ٔ کشاف اصطلاحات الفنون ج
1). در همان کتاب ذیل کلمه ٔ (طب ) آمده : بحرکات سه گانه و تشدید با در لغت بمعنی سحر است ، چنانکه در منتخب آمده است و در اصطلاح ، علم به قوانینی است که بتوسط آنها احوال بدن انسان از نظر تندرستی و بیماری شناخته شود و صاحب این دانش را طبیب نامند. حاجی خلیفه آرد: باید دانست که تحقیق و آغاز پدید آمدن طب دشوار است از این جهت که از روزگارهای دور ودراز این دانش متداول بوده و دیگر بسبب اختلاف آراء پیشینیان و نبودن مرجعی برای برگزیدن یکی از اقوال ، چنانکه گروهی به قدمت آن قائلند و آنانکه بحدوث اجسام معتقدند طب را نیز حادث دانند و ایشان دو گروه اند:نخست کسانی که گویند طب با انسان آفریده شده و دوم آنانکه برآنند این دانش پس از آفرینش آدمی استخراج شده است . و بیشتر دانشمندان پیرو این نظریه اند و در چگونگی استنباط آن گویند یا از جانب خدای سبحانه و تعالی بر آدمی الهام شده است و این عقیده ٔ بقراط و جالینوس و جمیع اصحاب قیاس و شعرای یونان است . و یا بسبب تجربه ٔ مردم پدید آمده است ، و این رای اصحاب تجربه و حیل و ثاسلس مغالط و فیلن است و ایشان را در مقام استخراج آن و اینکه به چه وسیله استخراج شده است اختلاف نظر است برخی گویند مردم مصر آنرا کشف کرده و بوسیله ٔ داروی موسوم به راسن بیماران را بهبود می بخشیده اند، و گروهی برآنند که هرمس طب را با دیگر صنایع کشف کرده و دسته ٔ دیگر گفته اند مردم فولس به استخراج آن نائل آمده اند و بقولی اهل مورسیا و افروجیا آنرا کشف کرده اند و ایشان نخستین کسانی هستند که زمر (غنا) را نیز ابداع کرده اند ودردهای روحی را با الحان و ایقاعات درمان میکرده اند. و برخی گفته اند مردم قوه ٔ طب را کشف کرده اند و قوه جزیره ای است که بقراط و نیاکان وی در آن میزیسته اند. و بسیاری از متقدمان گفته اند که طب در سه جزیره پدید آمده است : نخست رودس دوم فیندس و سوم قوه . و بقولی کاشف طب کلدانیان بوده اند و بقول دیگر ساحران یمن .و برخی گویند در بابل کشف شده است و گروهی گفته اند طب را ایرانیان کشف کرده اند و هم گفته اند هندیان و بقولی صقالبه (اسلاوها) و برای گروهی مردم اقریطش (کرت ) و بقولی مردم طور سینا کاشف آن بوده اند. و کسانی که قائل به الهام شده اند نیز درباره ٔ چگونگی الهام آرای مختلفی دارند. برخی گویند طب در عالم رؤیا الهام شده است ، و چنین استدلال میکنند که جماعتی داروهائی در حال رؤیا دیده اند و سپس در بیداری آنها را بکار برده و از بیماریهای صعب شفا یافته اند و از آن پس هربیمار دیگری نیز آن داروها را استعمال کرده ، بهبود یافته است . و گروهی گویند خدا سبحانه و تعالی از راه تجربه طب را الهام کرده است و قومی گفته اند خدا سبحانه و تعالی طب را آفریده است ؛ زیرا ممکن نیست عقل آدمی آنرا دریابد و این نظر جالینوس است که صاحب عیون الانباء آنرا نقل کرده است . و اما رای صواب در نظر مااین است که خدا سبحانه و تعالی صناعت طب را آفریده و آنرا بمردم الهام کرده است و آن بزرگتر از آن است که عقل آدمی به درک آن برسد؛ زیرا بنظر ما طب از فلسفه پست تر نیست در صورتی که معتقدند فلسفه از نزد خدابمردم الهام شده است . بنابراین طب هم از جانب خدا سبحانه و تعالی به وحی و الهام پدید آمده است . ابن ابوصادق در آخر شرحی که بر مسائل حنین نوشته گوید: مردم را در روزگارهای گذشته چنین یافتم که بعلم طب قانعنمیشدند جز اینکه بر تمام اجزای این دانش و قوانین طرق قیاس و برهان که در همه دانشها دانستن آنها ضرورت دارد احاطه یابند؛ ولی پس از آنکه همت آنان از این هدف قاصر آمد اجماع کردند که هرکه در این دانش ممارست میکند کافی است احکام
16گانه ٔ کتاب جالینوس را فراگیرد و این احکام را مردم اسکندریه برای متعلمانی که از خاندانهای شریف بشمار میرفتند تلخیص کرده بودند. و آنگاه که همت مردم از این مقدار هم قاصر آمد اهل معرفت آنان را که به معلوماتی از طب قانع میشدند بی آنکه در آن مهارت یابند به فراگرفتن کتبی از اصول طب توصیه میکردند که عبارت بودند از:
1 - مسائل حنین .
2 - کتاب الفصول بقراط
3 - یکی از دو کناش جامع درمان که بهترین آن کناش ابن سرافیون بود. و نخستین کسی که در جهان دانش پزشکی از وی شیوع یافت اسقلنبیوس [ اسقلبیوس ] بود.او
40 سال از عمر خویش را بعنوان عالم و معلم طب سپری کرد و دو فرزند ماهر در طب از خویش به یادگار گذاشت و آنان را ملتزم کرد که طب را جز به فرزندان خویش به دیگری نیاموزند و به آنان توصیه کرد که ایشان نیز فرزندان خود را به همین شیوه ملتزم کنند و این شرطدر خاندان آنان همواره مراعات شود تا مبادا طب از خاندان ایشان به دیگری منتقل گردد. و ثابت گوید: اسقلنبیوس [ اسقلبیوس ] در سراسر جهان
12هزار شاگرد داشت و او طب را به طریق شفاهی تعلیم میداد. و خاندان اسقلنبیوس صناعت طب را به وراثت از یکدیگر فرامی گرفتندتا بقراط در این امر نگران شد و مشاهده کرد که خاندان و پیروان او تقلیل یافته اند و بیم آن میرود که صناعت طب منقرض شود از این رو وی بطریق ایجاز بتألیف کتب طب آغاز کرد. و علی بن رضوان گوید: صناعت طب پیش از بقراط بمنزله ٔ گنجینه و ذخیره ای بود که پدران آنرا میاندوختند و همچون گنجینه ای به فرزندان خویش میسپردند و تنها یک خاندان در آن مهارت داشتند که منسوب به اسقلنبیوس بودند و این کلمه «اسقلنبیوس » یا نام فرشته ای بوده که خدا سبحانه و تعالی وی را برانگیخته تا مردم را پزشکی آموزد یا نام قوّه ای از خدای تعالی است که مردم را پزشکی آموخته است . و نسبت نخستین آموزنده ٔ طب به متعلم (معلم اول ) بر حسب عادت قدما نسبت فرزند به پدر بوده است و خاندانی که منسوب به اسقلنبیوس بوده اند از آن معلم اول توالد و تناسل کرده اند.و پادشاهان و بزرگان یونان ممکن نبود جز به فرزندان خویش به دیگری پزشکی بیاموزند و روش تعلیم ایشان به فرزندان خویش به مکالمه و شفاهی بدون تدوین بوده است و اگر به تألیف آن ناگزیر میشدند آنرا بشیوه ٔ لغزو معما تدوین میکردند تا بجز خود آنان دیگری آنرا نفهمد، و آن وقت پدران آن لغزها را برای فرزندان خویش تفسیر میکردند و دانش طب تنها در میان پادشاهان و پارسایان بود و آنرا بقصد احسان به مردم بدون گرفتن اجر و پاداشی پیشه ٔ خویش میساختند و این روش همچنان ادامه داشت تا هنگامی که بقراط از مردم (قوه ) و ذمقراط از اهالی (اندرا) پدید آمدند و این دو تن با هم معاصر بودند. ذمقراط همچنان از تدوین طب امتناع ورزید،ولی بقراط از بیم اینکه مبادا آن دانش از دست برود بر آن شد که این علم را در کتابی تدوین کند. و او دوفرزند به نام های ثاسبسالس و درافن و شاگردی موسوم به فولونس داشت و برای این دانش عهد و قانون و وصیتی وضع کرد که بوسیله ٔ آنها پزشک به کلیه ٔ نیازمندیهای خویش آگاه میشد. (از کشف الظنون چ
1943 ج
2 ص
1092). در قاموس مقدس آمده که چون عبرانیان در مصر سکونت داشتند، قدری از علم طبابت از آن قوم آموخته بودند، زیرا که علم مذکور در آن زمان در آن مملکت معروف بود، و از جمله ٔ وسایط و جهاتی که اسباب ترقی ایشان در علم طب میشد حنوط و تدهین اموات بود که ناچار بودند ابدان اموات را تشریح کنند، و بدان وسیله علم و اطلاع تامی به اعضاء و اجزای ظاهری و باطنی بدن بهم میرساندند، و بطوری در طب و جراحی شهرت و مهارت داشتند که کورش و داریوش همواره طبیبان را از مصر برای مداوا و معالجه ٔ امراض میطلبیدند. و از قراری که از اجساد اموات مومیائی مستفاد است ، مصریان در معالجه ٔ دندان یدطولائی داشته اند، و البته واضح است که حضرت موسی (ع )هم در مدت توقف خود در آنجا در مبادی علم طب دست یافت ، چنانکه از قواعد و قوانینی که برای حفظ صحت بنی اسرائیل قرار داده است معلوم میشود. و نتیجه ٔ قوانین مرقومه آنکه بنی اسرائیل به امراض بسیاری که همسایگان ایشان بدانها مبتلا میشدند، مبتلا نمیگردیدند، و با وجودی که علم تشریح در میان بنی اسرائیل معروف نبود، چون که از اجساد اموات همواره نفرت میورزیدند، باز درمیان ایشان قابله های قابل و جراحان حاذق یافت میشد و در شریعت موسویه وارد است که اگر کسی شخصی را اذیت و آزار نمود، بطوری که او را بستری ساخت ، البته باید عوض آنرا متحمل شود، و مخارج مداوای وی ، یعنی حق طبابت او را بدهد. (سفر خروج
21:
19) و در ایام ملوک ، عدد اطبا بیفزود. (
2 تواریخ ایام
16:
12) (ارمیا
8:
22) همچنین در ایام خداوند ما عیسی مسیح نیز طبیبان بسیار بودند. (مرقس
5:
26) و در خود هیکل طبیب مخصوص ، ودر هر مقاطعه ای طبیب و جراح مخصوصی بود. و حضرت سلیمان حکیم در فن پزشکی معروف بوده اشارت طبیه ٔ متعدده در مؤلفات حضرتش یافت میشود: امثال سلیمان
3:
8 و
6:
15 و
12:
18 و
17:
22 و
20:
30 و
29:
1 و تلمودیان گویند که وی را کتاب معالجات نیز بوده است ، لکن یوسیفوس گوید که آن حضرت طلسمها و حرزها را مثل قدیمیان استعمال مینمود، و برخی از اوقات بعضی مطالب طبیه و دانش آنها از کهنه مطلوب بود، و اعتنا به حفظ صحت خود مینمودند. (دوم پادشاهان
2:
7) و در ایام عهد جدید تمام آراء و خیالات راجع به طب منسوب به یونانیها بود که ایشان نیز از مصریان اقتباس نموده ، و در آنها مهارت تامی به هم رسانیده بودند، و بر وفق رساله ٔ کولسیان
4:
14 لوقا طبیب بود، و قبل از آنکه به کلیسای مسیحی دعوت شود، این فن شریف را ممارست مینمود. از جمله امراضی که در کتاب مقدس مذکور است ، یکی ضعف چشم (سفر پیدایش
29:
17) و کوری ، (دوم پادشاهان
6:
18) و بسته شدن رحم ، یا عقیم بودن . (سفر پیدایش
20:
18) که برای آن مهر گیاه استعمال میکردند. (سفر پیدایش
30:
14 -
16)و دُمل . (سفر لاویان
13:
18) و کوژپُشتی و کوتاه قدی ولکه ٔ چشم و جرب و گری و شکسته بیضه . (سفر لاویان
21:
19) و شکسته و آبله دار. (سفر لاویان
23:
22). دمل مصر و بواسیر و خارش و دیوانگی . (سفر تثنیه
28:
27 و
28) و دمل بد. (انجیل متی
28:
35) و برص و فالج و تب و صرع و ضربةالشمس دوم پادشاهان
4:
19 و از جمله ٔ علاجهائی که برای امراض مذکوره مستعمل بود اقسام روغنها و شربتها و عسل و شیر و روغن زیتون و خشخاش و بهار و صفراءالسمک و غار و نمک و لعابیات . و بسا میشد که آب خالص را برای علاج استعمال میکردند (سفر لاویان
15:
13 و دوم پادشاهان
5:
10). (قاموس کتاب مقدس ). لاروس بزرگ آرد: دانش پزشکی از روزگارهای ماقبل تاریخ آغاز میگردد. این دانش در آغاز بی آنکه به علم تشخیص بیماریها توجه داشته باشد تنها به کار درمان می پرداخت و خاص طبقه ٔ رؤسا، پادشاهان ، شاعران و به ویژه روحانیان بود. نخستین رساله ٔ مربوط به روش درمان و مداوا تحت حمایت و توجه چین ننگ امپراطور چین در
2700 ق . م . مسیح منتشر گردید. در یونان ، اسقلبیوس خداوند طب شناخته شد و کشیشانی که مروج آئین او بودند و اسقلبیوسی نامیده میشدند کشیش طبیب شدند. دیری نگذشت دو مکتب مختلف که رقیب یکدیگر بودند بوجود آمد یکی مکتب کنیدس و دیگری مکتب کس که در آن بقراط تدریس میکرد و از زمان وی دوره ٔ علمی طب آغاز گردید و استقرار یافت و از آن تاریخ علم طب بر اساس مطالعات مستقیم علمی قرار گرفت ، سپس مکتب اسکندریه پدید آمد و در آن هروفیلوس و اراسیسطراطس کالبدشناسی توصیفی را بنیان گذاری کردند و برای نخستین بار به تشریح پرداختند. این دوره تا روزگار جالینوس همچنان ادامه یافت ، آنگاه قوه ٔ تصور و هوش تند و اندیشه ٔ ظریف و عمیق جالینوس وی را پایه گذار اصول خاصی ساخت که تا دیرزمانی پابرجا ماند. در قرون وسطی مسیحیت از طریق منع تشریح که آنراعملی پلید تلقی میکرد مانع پیشرفت طب گردید. معهذا دانشمندان کشورهای اسلامی از آنجمله (ابن سینا و ابوالقاسم و چند تن دیگر) سنن گذشته را حفظ کردند و بر اطلاعات خویش افزودند. در دوره ٔ رنسانس به متون قدیمی مراجعه شد و پاراسلس به متون مزبور حیات نوینی بخشید. پس از وی به کمک مردانی مانند وزال ، آمبروازپاره ، استاش ، فالوپ ، وارول و دیگران علم تشریح به پیشرفت قابل ملاحظه ای نائل آمد، و در نتیجه ، بیماری های داءالعرق و تیفوس و سیاه سرفه شرح و تفسیر شد. در قرن هفدهم میلادی ، تحت تأثیر عقاید و افکار فلسفی علم طب به پیشرفت خود ادامه داد و در آن موقع سه مکتب طبی بدینسان بوجود آمد:
1 - طب کیمیاوی از سیلویوس .
2- طب مکانیکی از برلی .
3 - طب حیاتی از اشتال کمی بعد هاروی گردش خون (دوران دم ) را که اکتشافی بسیار مهم و جاویدان میباشدکشف کرد و اسلی و پکه به کشف طریقه و دستگاه لنفاوی نائل آمدند. و باری لونهوئک ذره بین (میکرسکپ ) را کشف کرد. در اواخر قرن هیجدهم میلادی و اوایل قرن نوزدهم ، لاوازیه به کشفیاتی در شیمی نائل آمد که در نتیجه علم وظایف الاعضاء بر پایه ٔ نوینی استوار شد، و کمی بعد به کمک نظریات پینل و بیئو و کرویسار شیوه ٔ تفکری که مبتنی بر اصول قواعد معینی بود از دانش پزشکی حذف گردید. لائنک امتحان ضربان قلب را کشف کرد و در همان ایام بویان ، رستان ، رایه ، اندرال ، تروسو و ریکر طب را بصورت دانشی تجربی درآوردند. آنگاه پاستور با کشف علم میکرب شناسی راه نوینی را که تا آن روز دانشمندان بدان پی نبرده بودند به روی دانش طب بازکرد و در نتیجه ، طب و جراحی به پیشرفت عظیمی نایل آمد و در همان روزگار دانش شیمی و فیزیک به صحت علم تشخیص امراض کمک بسزائی کرد و تزریقات زیرجلدی نیز کار استعمال دارو را آسان تر ساخت ، و خلاصه در حدود سال
1920 م . اصول درمان و پیشگیری از امراض بوسیله ٔ سرم و معالجه از طریق استعمال عصاره ٔ بعض اعضا بوجود آمد.
-
طب تجربی ؛ پزشکی آزمایشی . (فرهنگستان ).
-
طب حیاتی ؛ یکی از سه مکتب طب در قرن
17 میلادی که پایه گذار آن اشتال بوده است . رجوع به طب شود.
-
طب روحانی ؛ (اصطلاح تصوف ) طب روحانی علمی است به کمالات قلوب و امراض آن و دوای آن و کیفیت حفظ صحت آن و اعتدال جسمانی وروحانی آن ، و رد امراض که متوجه است بسوی آن قلب . وطبیب در اصطلاحشان شیخی باشد که عارف بود به طب روحانی ، و قادر باشد بر ارشاد و تکمیل قلب . (کشاف اصطلاحات الفنون ). بباید دانست که تدبیر حاصل کردن منفعت آنچه نافع بود از اعراض نفسانی ، و دفع مضرت آنچه مضرت است ، طبیبان این را طب روحانی گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دانش به کمالات دلها و آفات و امراض و داروهای آن و دانستن چگونگی حفظ صحت و اعتدال وی . (از تعریفات جرجانی ).
-
طب کیمیاوی ؛ یکی از سه مکتب طبی که در قرن هفدهم میلادی بوجود آمد و پایه گذار آن سیلویوس بود. رجوع به طب شود.
-
طب مکانیکی ؛ یکی از سه مکتب طب در قرن هفدهم میلادی که پایه گذار آن برلی بوده است . رجوع به طب شود.