مترادف ظالم : بیدادگر، بی رحم، جابر، جبار، جفاپیشه، جفاکار، ستمکار، ستمگر، سخت دل، سرپنجه، سفاک، شریر، شقی، متعدی، مردم آزار
متضاد ظالم : دادگر
برابر پارسی : ستمگر، بیدادگر، جفاکار، زورگو
oppressor, tyrant, top dog, cruel
barbarian, atrociousness, barbaric, barbarous, cruel, fell, ferocious, heavy-handed, inclemency, inclement, inhuman, iniquitous, merciless, oppressive, pitiless, remorseless, savage, truculent, tyrannical, tyrant, unfeeling, unmerciful, unsparing
خلا ف موازين انصاف , غير منصفانه , غير عادلا نه , بي عدالت , بي انصاف , ناروا , ناصحيح , ستمگر
بیدادگر، بیرحم، جابر، جبار، جفاپیشه، جفاکار، ستمکار، ستمگر، سختدل، سرپنجه، سفاک، شریر، شقی، متعدی، مردمآزار ≠ دادگر
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دُنیر. نام پدر ماریه مادر عبداﷲ و مجاشع و سدوس پسران دارم بن مالک بن حنظله است .
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سراق یا مراق یا سارق بن ابی صفرة، یا مراق بن صبح کندی بالولاء، مکنی به ابی صفرة. یکی از تابعین که مهالبه به وی منسوبند . رجوع به تاج العروس ومنتهی الارب (ماده ٔ ص ف ر) و ترجمه ٔ قاموس ترکی شود.
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمد رحمه اﷲ. یکی از بزرگان مشایخ . نام او عبداﷲ لیکن [ نام ] خود را ظالم کرده بود، گفتی هرگز از من بندگی حق نیاید پس من ظالم باشم . و وی از اصحاب ابوجعفر حداد بود، و او گفته است : هرکه خواهد که راه وی گشاده شود سه کار را ملازمت باید کرد: آرام گرفتن با ذکر حق و از خلق گریختن و کم خوردن . رجوع به نفحات الانس جامی چ هند ص 40 شود.
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مکتوم کلابی انباری ، مکنی به ابوزکریا. ابوالقاسم بن الثلاج حدیث کرد از احمدبن محمدبن مسروق الطوسی و او از ظالم بن مکتوم که وی مردی حداد بوده و در انبار سماع حدیث کرده است . رجوع به تاریخ بغداد چ مصر ج 9 ص 369 شود.
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) جدّ ابن میاده ابوشرحبیل رماح بن ابرد از شعراء مخضرمی است . رجوع به الموشح مرزبانی ص 108 شود.
ناصرخسرو.
سوزنی .
محیی الدین یحیی .
ستمگر، بیدادگر، جفاکار
تکیه ای: zâlem
طاری: zolm
طامه ای: zâlem
طرقی: zolm
کشه ای: zolm
نطنزی: zâlem