کلمه جو
صفحه اصلی

اب رفتن

فارسی به عربی

( اب رفتن (پارچه ) ) انکمش

مترادف و متضاد

shrink (فعل)
خرد شدن، جمع شدن، منقبض کردن، چروک شدن، منقبض شدن، خزیدن، فشردن، چروک کردن، شانه خالی کردن از، کوچک شدن، اب رفتن

فرهنگ فارسی

( آب رفتن ) ( مصدر ) ۱ - جریان آب رفتن آب . ۲ - کوتاه شدن جام. تازه پس از شسته شدن آن . ۳ - خارج شدن منی جاری شدن آب مرد . ۴ - بی عزت شدن خوار گردیدن .
کوتاه شدن جامه نو پس از شسته شدن آن

فرهنگ معین

( آب رفتن ) (رَ تَ ) (مص ل . ) ۱ - کوتاه شدن جامه در اثر شستن . ۲ - بی آبرو شدن .

لغت نامه دهخدا

( آب رفتن ) آب رفتن. [ رَ ت َ ]( مص مرکب ) کوتاه شدن جامه نو پس از شسته شدن آن.

پیشنهاد کاربران

1 - کوتاه شدن پارچه و لباس پس از شستن
2 - کم شدن، کاسته شدن، تحلیل رفتن
( طرفدارانش آب رفتند. )


کلمات دیگر: