برابر پارسی : انجام پذیر، پیش بردنی
قابل اجرا
برابر پارسی : انجام پذیر، پیش بردنی
فارسی به انگلیسی
enforseable, practicable
binding, effectual, enforceable, standing
فارسی به عربی
عملی , فعال
مترادف و متضاد
کاری، مفید، موثر، قابل اجرا، تاثیر پذیر
عملی، قابل اجرا، میسر، عبور کردنی، صورت پذیر
قابل اجرا، اجرا پذیر، انجام پذیر
کلمات دیگر: