برابر پارسی : دانش پژوه، دانشگر
طالب علم
برابر پارسی : دانش پژوه، دانشگر
فارسی به عربی
علمی
مترادف و متضاد
فاضل، دانا، عالم، عارف، فضلا، قاضل، طالب علم
فرهنگ فارسی
دانشجو طلبه جویای دانش
لغت نامه دهخدا
طالب علم. [ ل ِ ب ِ ع ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانشجو. جویای دانش. خواستار علم :
کبک چون طالب علم است و در این نیست شکی
مسئله خواند تا بگذرد از شب سیکی.
کبک چون طالب علم است و در این نیست شکی
مسئله خواند تا بگذرد از شب سیکی.
منوچهری.
پیشنهاد کاربران
خواهان علم و دانش
کلمات دیگر: