مترادف دادرسی : بازپرسی، داوری، قضاوت، محاکمه
دادرسی
مترادف دادرسی : بازپرسی، داوری، قضاوت، محاکمه
فارسی به انگلیسی
hearing, judgment, jurisdiction, trial
فارسی به عربی
حکم , قرار , محاکمة
مترادف و متضاد
دادرسی
بازپرسی، داوری، قضاوت، محاکمه
فرهنگ فارسی
۱ - به داد مظلوم رسیدن . ۲ - رسیدگی به داد خواهی دادخواه محاکمه محاکمه .
فرهنگ معین
( ~. ) (حامص . ) ۱ - به داد مظلوم رسیدن . ۲ - رسیدگی به دادخواهی دادخواه ، محاکمه .
لغت نامه دهخدا
دادرسی. [ رَ / رِ ] ( حامص مرکب ) عمل دادرس. قضاء. || محاکمه.
- دیوان دادرسی دارائی ؛ دیوان محاکمات مالیه.
- دیوان دادرسی دارائی ؛ دیوان محاکمات مالیه.
فرهنگ عمید
به داد کسی رسیدن، به دادخواهی دادخواه رسیدگی کردن، محاکمه.
پیشنهاد کاربران
قضا
کلمات دیگر: