رسوب، ته نشین، طاقی، ته نشست، درده، لای
طاقی، عدم سنخیت، نا برابری
طاقی
طاقی
طاقی، طاقدار
طاقی، طاقدار، طاقی شکل
طاقی، طاقدار
(حامص .) طاق بودن ، مفرد بودن .
(اِ. ص نسب .) نوعی کلاه که به صورت طاق است .
طاقی . (اِخ ) یکی از ممالک هند. (اخبارالصین والهند ص 4).
ارادتخان واضح (از آنندراج ).