کلمه جو
صفحه اصلی

طاقی

مترادف و متضاد

sediment (اسم)
رسوب، ته نشین، طاقی، ته نشست، درده، لای

imparity (اسم)
طاقی، عدم سنخیت، نا برابری

oddness (اسم)
طاقی

urinary foam (اسم)
طاقی

arched (صفت)
طاقی، طاقدار

vaulted (صفت)
طاقی، طاقدار، طاقی شکل

vaulty (صفت)
طاقی، طاقدار

فرهنگ فارسی

نوعی ازکلاه، کلاه درازشبیه به کلاه درویشان
( صفت اسم ) نوعی کلاه که به صورت طاق است .
یکی از ممالک هند

فرهنگ معین

(حامص . ) طاق بودن ، مفرد بودن .
(اِ. ص نسب . ) نوعی کلاه که به صورت طاق است .

(حامص .) طاق بودن ، مفرد بودن .


(اِ. ص نسب .) نوعی کلاه که به صورت طاق است .


لغت نامه دهخدا

طاقی. ( ص نسبی ) منسوب به طاق. رجوع به طاق شود. || ( اِ ) نوعی از کلاه باشد. ( برهان ) ( غیاث اللغات ). کلاه که به صورت طاق سازند. طاقین. طاقیه :
نامد درست طاقی گردون بفرق فقر
کشکول تا مگر بسرش باژگون کنند.
ارادتخان واضح ( از آنندراج ).

طاقی. ( اِخ ) یکی از ممالک هند. ( اخبارالصین والهند ص 4 ).

طاقی . (اِخ ) یکی از ممالک هند. (اخبارالصین والهند ص 4).


طاقی . (ص نسبی ) منسوب به طاق . رجوع به طاق شود. || (اِ) نوعی از کلاه باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). کلاه که به صورت طاق سازند. طاقین . طاقیه :
نامد درست طاقی گردون بفرق فقر
کشکول تا مگر بسرش باژگون کنند.

ارادتخان واضح (از آنندراج ).



فرهنگ عمید

نوعی کلاه دراز شبیه کلاه درویشان.


کلمات دیگر: