کلمه جو
صفحه اصلی

پادو


مترادف پادو : پاکار، پیشخدمت، شاگرد، نوچه، نوکر

متضاد پادو : کارفرما

فارسی به انگلیسی

footboy, errand boy, footman attending a person on horseback, cabin boy, doorman, flunky, legman, office boy, page, go-fer, gofer

doorman, flunky, legman, office boy, page


فارسی به عربی

خادم

مترادف و متضاد

peon (اسم)
پیک، پاسبان، غلام، پادو، قاصد، سرباز پیاوه

footman (اسم)
فراش، شاطر، پادو، نوکر، جلو دار

lackey (اسم)
فراش، پادو، نوکر

page (اسم)
غلام، پسر بچه، خانه شاگرد، پادو، برگ، صفحه

busboy (اسم)
کمک پیشخدمت، پادو

scullion (اسم)
پادو، دون، شاگرد اشپز

errand boy (اسم)
پادو

flunkey (اسم)
پادو، نوکر، مامور جزء

flunky (اسم)
پادو، نوکر، مامور جزء

footboy (اسم)
شاگرد، پادو، نوکر

lacquey (اسم)
فراش، پادو، نوکر

legman (اسم)
پادو، خبرنگار محلی

پاکار، پیشخدمت، شاگرد، نوچه، نوکر ≠ کارفرما


فرهنگ فارسی

شاگرددکان یاکارگاه که درپی کارهای مختلف سرپایی، فرستاده میشودخانه شاگردکسی که برای انجام، دادن کاری دوندگی کند
( اسم ) ۱ - دونده باپا پاکار پاکار. ۲ - کسی که در مشاغل مختلف پی فرمانهای متعدد میرود چون پا دو مغازه پادو نانوایی . ۳ - در حمامهای قدیم کسی که پس از ورود مشتری کفش ویرا زیر سکو میگذاشت و لنگی برای او پهن میکرد و لنگ دیگر بدو میداد تا ببندد و داخل حمام گرم شود .
بلدیه به ایتالیا

فرهنگ معین

(اِمر. ) گماشته ، کسی که پی فرمان ها می رود.

لغت نامه دهخدا

پادو. [ دَ / دُو ] ( اِ مرکب ، نف مرکب ) پاکار. || خدمتکارگونه و فرمانبر. وردست ِ شاطرِ نانوائی. || در اصطلاح حمّامیان آنکه در سر حمام بمشتریان لنگ و حوله و قطیفه ودیگر لوازم دهد. || شاگرد حجره تجّار.

پادو. ( اِ ) ( فرانسوی ، اِ ) روبان و نوار ممزوج از پنبه و ابریشم.

پادو. ( اِخ ) موضعی به چهارفرسنگی مشرق و شمال فتح آباد.

پادو. ( اِخ ) بلده ای به ایتالیا، در وِنسی دارای 125000 تن سکنه. این شهر اسقف نشین و صاحب دانشگاه و کاخهای مجلل و کارخانه های ماهوت بافی و مولد تیت لیو مورخ و مانتگنا نقاش مشهور است.

پادو. (اِ) (فرانسوی ، اِ) روبان و نوار ممزوج از پنبه و ابریشم .


پادو. (اِخ ) بلده ای به ایتالیا، در وِنسی دارای 125000 تن سکنه . این شهر اسقف نشین و صاحب دانشگاه و کاخهای مجلل و کارخانه های ماهوت بافی و مولد تیت لیو مورخ و مانتگنا نقاش مشهور است .


پادو. (اِخ ) موضعی به چهارفرسنگی مشرق و شمال فتح آباد.


پادو. [ دَ / دُو ] (اِ مرکب ، نف مرکب ) پاکار. || خدمتکارگونه و فرمانبر. وردست ِ شاطرِ نانوائی . || در اصطلاح حمّامیان آنکه در سر حمام بمشتریان لنگ و حوله و قطیفه ودیگر لوازم دهد. || شاگرد حجره ٔ تجّار.


فرهنگ عمید

۱. شاگرد دکان یا کارگاه که در پی کارهای مختلف سرپایی فرستاده می شود.
۲. خانه شاگرد.
۳. کسی که برای انجام دادن کاری دوندگی کند.

واژه نامه بختیاریکا

( پادُو ) پا به پادُو نُهادِن
( پادُو ) پایدان؛ رکاب
فرمو بر؛ آرَک بَرَک

جدول کلمات

پاکو, پاکار, شاگرد دکان

پیشنهاد کاربران

bellboy


کلمات دیگر: