کلمه جو
صفحه اصلی

عار


مترادف عار : رسوایی، شرم، عیب، فضیحت، ننگ

برابر پارسی : ننگ، شرم، آزرم

فارسی به انگلیسی

shame, disgrace, disdain

disdain, shame


فارسی به عربی

خزی

عربی به فارسی

ننگ , ننگين کردن , ابروريزي , بي شرفي , رسوايي , نکول , بي احترامي کردن به , تجاوز کردن به عصمت (کسي) , بد نامي , افتضاح , خواري , کار زشت , بدنامي , سابقه بد


مترادف و متضاد

shame (اسم)
سرافکندگی، ننگ، عار، فضاحت، خجالت، خجلت، ازرم، شرم، شرمساری

disgrace (اسم)
رسوایی، افتضاح، عار، فضاحت، سیه رویی، بیابرویی

disdain (اسم)
اهانت، تحقیر، عار، استغنا

scorn (اسم)
تحقیر، مذمت، بی اعتنایی، حقارت، تمسخر، عار، خردانگاری

رسوایی، شرم، عیب، فضیحت، ننگ


فرهنگ فارسی

عیب وننگ
( اسم ) عیب ننگ فضیحت رسوایی جمع اعیار .

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) عیب ، ننگ ، رسوایی .

لغت نامه دهخدا

عار. ( ع اِ ) عیب و ننگ. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ) : تا قیامت آن عار از خاندان ما دور نشود. ( تاریخ بیهقی ص 129 ). || فضیحت و هر چه در آن عیب لازم باشد. ( منتهی الارب ) :
شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عار
کرم بسیاری بود در باطن دُرِّ ثمین.
منوچهری.
- عار آمدن ؛ ننگ داشتن :
پیاده نگردد که عار آیدش
ز شاهی تن خویش خوار آیدش.
فردوسی.
ز جهل خویش چون عارت نیاید
چرا داری همی زآموختن عار.
ناصرخسرو.
بجز غلامی دلدار خویش سعدی را
ز کار و بار جهان گر شهی است عار آید.
سعدی.
- عار بودن ؛ ننگ بودن :
فخر دانا بدین بود وینها
عیب دینند و علم را عارند.
ناصرخسرو.
با این همه از عالم عار است مراواﷲ
یاران مرا فخر است این عار که من دارم.
خاقانی.
مرا نیست زآهنگری ننگ و عار
خرد باید و مردی ای بادسار.
سعدی.
وگر بی تکلف زید مالدار
که زینت بر اهل تمیز است عار.
سعدی.
- عار داشتن ؛ ننگ داشتن :
ابر و دریا سخی بوند به طبع
دستش از هر دو ننگ دارد و عار.
فرخی.
عدلش از آسمان ندارد عار
سلسله زآسمان درآویزد.
خاقانی.
ساقی بیار جامی کز زهد توبه کردم
مطرب بزن نوائی کز توبه عار دارم.
سعدی.
متابع توام ای دوست گر نداری ننگ
مطاوع توام ای یار گر نداری عار.
سعدی.

فرهنگ عمید

عیب، ننگ.
* عار آمدن: (مصدر لازم ) [عامیانه] ننگ داشتن.
* عار بودن: (مصدر لازم ) ننگ بودن.
* عار داشتن: (مصدر لازم ) ننگ داشتن، شرم داشتن.

عیب؛ ننگ.
⟨ عار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] ننگ داشتن.
⟨ عار بودن: (مصدر لازم) ننگ بودن.
⟨ عار داشتن: (مصدر لازم) ننگ داشتن؛ شرم داشتن.


فرهنگ فارسی ساره

ننگ


گویش دزفولی

عبرت


جدول کلمات

رسوایی ، ننگ

پیشنهاد کاربران

شوم

ننگ، مخصوصا در جدول پلاس

ننگ
زشت و ناپسند

افت، کسر شأن

رسوایی

ننگ بودن


کلمات دیگر: