چاق. ( ترکی ، ص ) سمین. درشت. فربی. بسیار گوشت. مقابل لاغر. سطبر. ( غیاث ). فربه و کلفت از انسان و حیوان. ( فرهنگ نظام ). فربه. ( ناظم الاطباء ). || بمعنی صحت باشد. ( برهان ). صحیح و تندرست. ( آنندراج ). تندرست. ( غیاث ) ( فرهنگ نظام ). تندرست و سلامت. ( ناظم الاطباء ).
- دماغ کسی چاق بودن ؛ در تداول عامه کنایه از درآمد کافی داشتن. دولتمند و صاحب ثروت بودن. از داشتن ثروت یا بسبب دیگر تردماغ و خوشحال و بانشاط بودن ، چنانکه گویند: دماغش چاق است :
ز بوی خامه نرگس دماغ من چاق است
شکفتن دل من هم چو گل به اوراق است.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
و به معانی بالا با فعل شدن نیز مصطلح است و گویند: دماغش چاق شد؛ تازگی ها دماغش چاق شده و غیره :
شود ز حاصل خود هر کسی دماغش چاق
که هست شربت خشخاش باغبان زنجیر.
( از آنندراج ).
- دماغ چاقی کردن ؛ در اصطلاح عامه بمعنی احوالپرسی کردن است.
- زیر چاق بودن یا زیر چاق نبودن ؛ در اصطلاح عوام بمعنی ماهر بودن و مسلط بودن یا نبودن و متمایل بودن یا تمایل نداشتن به انجام کاری یا امری است. و رجوع به فربه و تندرست شود.
|| تر و تازه. ( آنندراج ). ( فرهنگ نظام ). تازه. ( غیاث ). || قوی. ( غیاث ). توانا. ( ناظم الاطباء ). || نغز، در ترکی. ( فرهنگ نظام ). || چست. ( غیاث ). || خوش. ( ناظم الاطباء ). || اندک ، در ترکی. ( فرهنگ نظام ). || ( اِ )بمعنی زمان هم هست ، چنانکه گویند در چاق آدم یعنی در زمان آدم و بعضی گویند به این معنی ترکی است. ( برهان ) ( آنندراج ). در ترکی بمعنی وقت. ( فرهنگ نظام ). هنگام و وقت ، مأخوذ از ترکی. ( ناظم الاطباء ). || آواز رحم ، در ترکی. ( فرهنگ نظام ). || امر به گزیدن و نیش زدن و چغلی کردن است ؛ در ترکی. ( فرهنگ نظام ).