کلمه جو
صفحه اصلی

فاحشه


مترادف فاحشه : بی عصمت، جلب، جنده، خودفروش، خانم، دستوری، روسپی، زن بدکار، غر، قحبه، لکاته، معروفه، نامستور، هرجایی

متضاد فاحشه : نجیب

برابر پارسی : روسپی، خودفروش، تن فروش

فارسی به انگلیسی

courtesan, harlot, prostitute, strumpet, whore, moll, tart

prostitute


courtesan, harlot, prostitute, strumpet, whore


فارسی به عربی

حصان , صعلوک , عاهرة , فرس , مومس

مترادف و متضاد

drab (اسم)
فاحشه، زن شلخته، یکنواخت و خسته کننده

fancy women (اسم)
جاکش، فاحشه، ادم خیال پرور، جنده

harlot (اسم)
فاحشه

besom (اسم)
دختر گستاخ و جسور، جاروب باغبانی، جاروب ترکهای، فاحشه

whore (اسم)
فاحشه

slut (اسم)
فاحشه، شلخته، زن شلخته، دختر پیشخدمت

prostitute (اسم)
فاحشه، پارگی، فاجره

hooker (اسم)
فاحشه

geisha (اسم)
فاحشه، گیشا، رقاصه ژاپونی

moll (اسم)
فاحشه، کلفت، زن جوان، معشوقه دزد مسلح

callet (اسم)
فاحشه، پتیاره

courtesan (اسم)
فاحشه

madam (اسم)
فاحشه، خانم، بانو

madame (اسم)
فاحشه، مادام

wench (اسم)
فاحشه، دختر، دختر دهقان

hack (اسم)
برش، ضربه، ضربت، فاحشه، چاک، نویسنده مزدور، جنده، خش، مزدور، کلنگ، سرفه خشک وکوتاه، اسب کرایه ای، اسب پیر، درشکه کرایه

trull (اسم)
فاحشه، کلفت، دختر جوان

hetaera (اسم)
فاحشه، معشوقه

light-o'love (اسم)
فاحشه، زن هوسران

quean (اسم)
فاحشه، دختر، بدکاره

streetwalker (اسم)
فاحشه، زن کوچه گرد

strumpet (اسم)
فاحشه، زن بدکار

بی‌عصمت، جلب، جنده، خودفروش، خانم، دستوری، روسپی، زن‌بدکار، غر، قحبه، لکاته، معروفه، نامستور، هرجایی ≠ نجیب


فرهنگ فارسی

مونث فاحش، زن بدکار، کاربسیارزشت، گناهی که قبحش ازهمه گناهان بیشترباشد
۱ - ( صفت ) زن زناکار روسپی جنده جمع : فواحش ۲ - ( اسم ) هر گناه و بدی که از حد در گذرد جمع : فواحش ۳ - جند بیدستر .

فرهنگ معین

(ح شَ یا ش ) [ ع . فاحشة ] ۱ - (ص . ) زن بدکاره ، روسپی . ۲ - (اِ. ) کار بسیار زشت . ج . فواحش .

لغت نامه دهخدا

( فاحشة ) فاحشة. [ ح ِ ش َ ] ( ع ص ) زن زناکار و رسوا و بدکردار. روسپی. هریوه. ( ناظم الاطباء ). جنده :
یله کی کردی هر فاحشه را جاهل
گرنه از بیم حد و کشتن و دارستی ؟
ناصرخسرو.
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پابستی
گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم
اماتو چنانکه مینمایی هستی ؟
خیام.
|| ( اِ ) هر گناه و بدی که از حد درگذرد. ( منتهی الارب ). و گفته اند هر آنچه خدا از آن نهی کرده باشد.ج ، فواحش. ( از اقرب الموارد ).

فاحشة. [ ح ِ ش َ ] (ع ص ) زن زناکار و رسوا و بدکردار. روسپی . هریوه . (ناظم الاطباء). جنده :
یله کی کردی هر فاحشه را جاهل
گرنه از بیم حد و کشتن و دارستی ؟

ناصرخسرو.


شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پابستی
گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم
اماتو چنانکه مینمایی هستی ؟

خیام .


|| (اِ) هر گناه و بدی که از حد درگذرد. (منتهی الارب ). و گفته اند هر آنچه خدا از آن نهی کرده باشد.ج ، فواحش . (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

۱. زن بدکار.
۲. (صفت ) [قدیمی] بسیارزشت و آشکار: امور فاحشه.
٣. (اسم ) [قدیمی] گناه بسیارزشت.

دانشنامه عمومی

فاحشه یا روسپی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
روسپی (فیلم ۱۳۴۸)، فیلم عباس شباویز
روسپی (فیلم ۱۹۹۱)، فیلم کن راسل
فاحشه (فیلم ۲۰۰۴)
فاحشه (فیلم ۲۰۰۸)، فیلم توماس دکر
فاحشه (فیلم ۲۰۰۹)

فرهنگ فارسی ساره

روسپ


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فاحشه به گفتار یا کردار زشت و ناپسند می گویند.
از احکام آن در باب های صلات ، طلاق و خلع سخن گفته اند.
معنای واژه در قرآن
۱. ↑ نور/سوره۲۴، آیه۱۹.
...

[ویکی الکتاب] معنی :
ریشه کلمه:
فحش (۲۴ بار)

«فاحِشَة» از مادّه «فحش» و «فحشاء» به معنای هر عمل یا سخن بسیار زشت است و انحصار به اعمال منافی عفت ندارد; زیرا در اصل به معنای «تجاوز از حدّ» است که هر گناهی را شامل می شود، در سوره «عنکبوت» کنایه از «همجنس گرایی» است. و در سوره «نمل» منظور همجنس گرایی و عمل ننگین «لواط» است.
کار بسیار زشت. دقت در گفتار بزرگان نشان می‏دهد که فحش و فاحشه و فحشاء به معنی بسیار زشت است گرچه بعضی قبح مطلق گفته‏اند. در قاموس گوید: فاحشه هر گناهی است که قبح آن زیاد باشد. همچنین است قول ابن اثیر در نهایه. در مفردات گفته: فحش، فاحشه و فحشاء هر قول و فعلی است که قبح آن بزرگ باشد در مجمع ذیل آیه 169 بقره فرموده: فحشاء، فاحشه، قبیحه و سیئه نظیر هم‏اند و فحشاء مصدر است مثل سراء و ضراء و در ذیل آیه 135 آل عمران فرموده: فحش اقدام به قبح بزرگ است. زمخشری ذیل آیه 169 بقره، فحشاء را قبیح خارج از حد گفته است. این مطلب را می‏شود از آیات استفاده کرد . ظهور آیه در آن است که فاحشه به معنی بسیار زشت است یعنی به زنا نزدیک نشوید آن کار بسیار زشت و راه و رسم بدی است. *** فحشاء و فاحشه در قرآن به زنا و لواط و تزویج نامادری و هر کار بسیار زشت گفته شده است مثل . که درباره زنا است به قول بعضی مساحقه است و نحو . که درباره لواط است . که ظهورش در عموم است. . مراد از سوء در مقابل فحشاء چیست؟ ایضاً در آیه . اهل تحقیق گفته‏اند گناه را از آن سؤ و سیئه گفته‏اند که برای گناهکار بدی پیش می‏آورد، در این صورت احتمال قوی آن است که مراد از «سوء» بدنامی باشد. یوسف «علیه‏السلام» اگر به زن عزیز تعدی می‏کرد دو کار کرده بود یکی بدنامی خودش و دیگری زنا که مورد عقاب خداست یعنی خواستیم بدنامی و زنا را از وی برگردانیم همین طور در آیه اول. ممکن است مراد از سوء در آیه دوم خیانت باشد که عمل یوسف در صورت وقوع هم زنا بود هم خیانت به شوهر آن زن. در این صورت شاید مراد از سوء در هر دو آیه گناهانی باشد که در قباحت مثل فحشاء نیستند. و یا ذکر خاص بعد از عام باشد. . . در آیه اول شاید مراد از فاحشه زنا یا کار زشتی است که از منکر و بغی زشت‏تر است. و در آیه دوم شاید مراد از فحشاء کار بدی است که نسبت به دیگران انجام داده‏اند. . آیه درباره زنان مطلقه است که باید مدت عده را در خانه شوهر بمانند مراد از «فاحشه» چنانکه گفته‏اند اذیت اهل خانه است که اهل خانه را اذیت کنند و بددهن باشند ایضاً . طبرسی در ذیل آیه اول از امام رضا «علیه‏السلام» نقل کرده فاحشه آن است که اهل شوهرش را اذیت کند و دشنام دهد. . فواحش جمع فاحشه است و آن چهار بار در قرآن مجید آمده است. فحشاء چنانکه از طبرسی نقل شد مصدر است ولی در آیات به معنی اسم به کار رفته است.

پیشنهاد کاربران

فحش یعنی آشکار کردن و در اصطلاح شرعی و عرفی به زنی معتاد گفته می شود که برای دریافت پول برای تهیه مواد مخدر خود را در اختیار مردان می گذارد تا از او لذت ببرند؛ و در واقع، تن خود را برای مردان آشکار می کند. به مردی که با چنین زنی آمیزش کند، زانی گفته می
شود

چاله سیلابی . ( اسم، صفت ) [عامیانه، مجاز] زن بدکاره.

زنی که بدن خود در اختیار مردان می گذارند تا نیاز جنسی خود را بر طرف کنندو هر کاری می خواهند انجام دهند و در قبالش پول می گیرند

هرجایی

غازی. ( ص، اِ ) زن فاحشه. ( از برهان ) .

غر. [ غ َ ] ( ص ) زن فاحشه و قحبه. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ رشیدی ) . زن فاحشه، و آن را به تازی قحبه گویند :
طمع چون بریدم من از مال خواجه
زنش غر که خود را کم از خواجه داند.
جهانگیری.
حکیم سنائی غر بااول مفتوح به معنی قحبه و با اول مضموم به معنی دبه خایه در این بیت آورده :
گشته پر باد سخت خایه ٔ غر
مانده پر آب و سست آلت غر .
غر اول به معنی دبه خایه و غر دوم به معنی زن فاحشه است. ( از جهانگیری ) . زن بدکار. جنده. زن تباهکار :
تو گر حافظ و پشت باشی مرا
به ذره نیندیشم از هر غری.
منوچهری.
ای پسر گیتی زنی رعناست بس غر بافریب
فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد عزب.
ناصرخسرو.
در خم شد و گفت ای که ترا خواهر و زن غر
کس از پی زر تن چه نهد خوف و خطر بر.
سوزنی.
هجو سهیل زین و زن غر همی کنم
یک هجو گفته دارم و دیگر نمیکنم.
سوزنی.
گر شرط غری کردن بود آنکه تو کردی
پس بر همه غرهای جهان نیست غرامت.
حکیم علی شطرنجی ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .
جرم خورشید را چه جرم بدانک
شرق و غرب ابتدا شر است و غر است.
خاقانی.
گفت ای غر تو هنوزی در لجاج
می نبینی این تغیر و ارتجاج.
مولوی.

راکاره. [ رَ / رِ ] ( ص ) زن فاحشه و بدکاره. ( برهان ) ( آنندراج ) ( شعوری ج 2 ورق 14 ) ( ناظم الاطباء ) ( شمس اللغات ) ( انجمن آراء ) . زن روسپی. ( ناظم الاطباء ) :
ای طبع تو بسته تر ز سنگ خاره
وی گاه سخن سرددم گه خواره
وی والده ٔ عزیز تو آنکاره
وی سگ بزبان بزدیت راکاره.
شرف شفروه ( از شعوری ) .

جاف جاف. ( ص مرکب ) جاف. زن بدکاره. ( شرفنامه ٔ منیری ) . زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) . زنی را گویند که بیک شوی آرام نگیرد و هر روز شوی نو کند. ( آنندراج ) . آن کس بود که با یک تن نایستد، از این بدان شود و از آن بدین، بی قرار بود همچون قحبه و بوقلمون. ( حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ص 24 ) . فاحشه. فاجره. زن بدکار و بدروزگار. زن مواجر بود که بر یک مرد آرام نگیرد و زود زود از این مرد به آن مرد می شود یعنی هر روز شوهر میکند :
گرنه بدبختمی مرا که فکند
بیکی جاف جاف زود غرس
او مرا پیش شیر بپسندد
من نتاوم بر او نشسته مگس.
رودکی.
ز دانا شنیدم که پیمان شکن
زن جاف جاف است آسان فکن .
ابوشکور.
جاف جاف است و شوخگین و سترگ
زنده مگذار دول را زنهار.
منجیک.
خاک بر سر شاعری را کاشکی
بردمی سرشوی یا نه پای باف
تا مگر بودی که هم برخوردمی
زین جهان بی ثبات جاف جاف.
شمس فخری ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ) .
سامانی معنی آن را جابجا دانسته. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . رشیدی گفته که مغیّر چاپ چاپ است. ( از آنندراج ) .

خشنی. [ خ ُ ] ( اِ ) زن فاحشه. زن فاجره. زانیه. روسپی. جنده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان قاطع ) :
دشمن آل علی دانی که کیست
آن پدر کشخان و مادر خشنی است.
بندار رازی ( از فرهنگ جهانگیری ) .
اوباش آفرینش و خشنی طبیعتند.
خاقانی.
بروی زال و بسرخاب پنبه و ابره
بحیز و خشنی این زال گشته آن سرخاب.
خاقانی.

دَگوری، لگوری
( لهجه و گویش تهرانی )
کولی، فاحشه

جندی= [ ج ُ ] ( ع ص نسبی ) زنی روسپی که درمیان لشکریان بکار میپرداخت. ( فرهنگ فارسی معین ) .

light skirt


کلمات دیگر: