مترادف ناب : بی آمیغ، بی آمیزش، بی غش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه
متضاد ناب : ناسره
pure
clear
entirely, fine, high-grade, virgin, native, neat, plain, pristine, pure, purely, refined, simon-pure, sterling, whole
سگي , وابسته به خانواده سگ , سگ مانند , دندان ناب , دندان انياب (در سگ و مانند ان) , نيش
بیآمیغ، بیآمیزش، بیغش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه ≠ ناسره
[ په . ] (ص .) خالص ، پاک و بی غش .
[ ع . ] (اِ.) دندان نیش . ج . انیاب .
ناب . (اِخ ) (نهر...) نام جوئی به بغداد. نهر ناب جوئی است نزدیک اوانی در بغداد. (منتهی الارب ). نهر ناب فی نواحی دجیل قرب اوانی مقصوراً به بغداد. (تاج العروس ).
ناب . (اِخ ) لقبی است که علماء علم الرجال به حمادبن عثمان از اصحاب اجماع داده اند. (ریحانة الادب ).
ناب . (اِخ ) نام پدر لیلی که لیلی مادر عتبان بن مالک است . (منتهی الارب ). ناب بن حنیف پدر لیلی است و لیلی مادر عتبان بن مالک است وعتبان بن مالک از صحابه ٔ مشهور است . (تاج العروس ).
(منسوب به رودکی ).
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
عنصری .
عنصری .
منوچهری .
(ویس و رامین ).
(ویس و رامین ).
اسدی .
ناصرخسرو.
سعادت پسر مسعودسعد.
ابوالمعالی رازی .
سوزنی .
اثیرالدین اخسیکتی .
انوری .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
عطار.
عطار.
سعدی .
سعدی (بوستان ).
(معیار جمالی ).
منوچهری .
منوچهری .
منوچهری .
مسعودسعد.
نظامی .
عطار.
عطار.
مولوی .
حافظ.
(معیار جمالی ).
اسدی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ابوالفرج رونی .
سوزنی .
سوزنی .
سوزنی .
انوری .
انوری .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
ناب . (ع اِ)اشتر پیر. (مهذب الاسماء). شتر ماده ٔ پیر. (دهار) شتر ماده ٔ کلانسال . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتر پیر از کار افتاده . (برهان قاطع). الناقةالمسنة و تصغیرهانُیَیْب . قیل سمیت بذلک لطول نابها فهو کالصفة فلذلک لم تلحقه الهاء، لان الهاء لاتلحق تصغیر الصفات و منهم من یقول فی التصغیر نُوَیب . ج ، انیاب ، نُیوب ، نیب و فی المثل «لاافعل ذلک ما حنت النیب ». (اقرب الموارد)(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || سید. (مهذب الاسماء). رئیس قوم . (ریحانة الادب ). ناب القوم ؛ سیدهم . یقال : هوناب العجم والعرب . ج ، انیاب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مهتر قوم . (آنندراج ). مهتر قوم و سید قوم . (ناظم الاطباء). جبار و مهتر قوم . (دهار). || پشته . ج ، نُبّی ̍. (منتهی الارب ).
ناصرخسرو.
سنائی .
سنائی .
سوزنی .
سوزنی .
سوزنی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
مولوی .
صافوپاک؛ خالص؛ بیغش.
۱. دندان نیش که دارای تاج تیز و یک ریشه است و در کنار ثنایا قرار گرفته.
۲. عاج.