مترادف خازن : خزانه دار، خزینه دار، گنجینه دار، انباردار، انباره، نگهبانی، اندوزه، کندانسر، کندانساتور
برابر پارسی : انباره
condenser
treasurer
accumulator, capacitor, storage battery
خزانهدار، خزینهدار، گنجینهدار
انباردار، انباره
نگهبانی
اندوزه، کندانسر، کندانساتور
۱. خزانهدار، خزینهدار، گنجینهدار
۲. انباردار، انباره
۳. نگهبانی
۴. اندوزه، کندانسر، کندانساتور
وسیلهای برای ذخیره کردن بار و انرژی الکتریکی، متشکل از دو رسانا که با یک نارسانا از یکدیگر جدا میشوند
خازن . [ زِ ] (اِخ ) ابوجعفر الخازن او الخازنی ، از علماء قرن دوازدهم میلادی است کنیة او اشهر از اسم عجمی النسب اوست . وی خبیر بحساب و هندسه و عالم به ارصاد عمل به آن بوده است . (معجم المطبوعات ج 1 ص 809). رجوع به خازنی و حازنی شود.
(قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2011).
خازن . [ زِ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمد خازن اصفهانی مکنی به ابومحمد. کتابدار صاحب بن عباد و جاسوس فخرالدوله بود. (یتیمةالدهر ج 3 ص 148) (لباب الالباب عوفی ص 562 و 577 چ سعید نفیسی ).
خازن . [ زِ ] (اِخ ) علی بن خیرخازن بغدادی مکنی به ابوطالب . او راست : عیون التواریخ . (تاریخ گزیده چ لیدن ص 8).
فرخی .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
عطار.
عطار.
خازن . [زِ ] (اِخ ) فرید. مدیر روزنامه ٔ الارز در جونیه (لبنان ). از اوست : تاریخ ژاندارک منطبع در مطبعه ٔ الارز جونیه بسال 1900 م . (از معجم المطبوعات ج 1 ص 809).
خازن . [ زِ ] (اِخ ) علی بن محمدبن ابراهیم بن عمربن خلیل الشیخی الصوفی معروف بخارن ملقب به علاءالدین البغدادی . در سال 678 به بغداد تولد یافت و به سال 741 هَ . ق . در حلب بدرود حیات گفت .کتاب لباب التأویل فی معانی التنزیل از اوست . این کتاب معروف به تفسیرالخازن است . وی از تألیفش بسال 725 هَ . ق . فراغت یافت . اول آن این است : الحمدﷲالذی خلق الاشیاء فقدرها تقدیراً. در این کتاب آورده است که معالم التنزیل بغوی گرچه موصوف به اوصاف محموده است اما این کتاب طویل است و من از آن منتخباتی چند برگزیده و به آن ضم فوائدی نموده ام که از سایر کتب تفاسیر ملخص کرده ام البته با حذف اسانید آن و جعل علاماتی چند برای صَحیحَین و ذکر اسامی غیر این دو صحیح . در هامش جزء 40 آن مدارک التنزیل و حقایق التأویل ابی البرکات النسفی چاپ شده است به اهتمام ابراهیم المویلجی 1287، بولاق 1298 و 1300 - ازهریه 1300 - الخیریه 1309 - المیمنیه 1312 و 1319 هَ . ق . در هامش جزء 7آن تفسیر بغوی است . (از معجم المطبوعات ج 1 ص 809).
خازن . [ زِ ] (اِخ ) فؤاد سمعان . صاحب کتاب در مکنون در جمیع انواع صنایع و فنون است . در جزء اول آن حدود 100 فایده ٔ صناعیه است این کتاب در مطبعه ٔ الارز بسال 1900 م . چاپ شد. (از معجم المطبوعات ج 1 ص 810).
خازن . [ زِ ] (اِخ ) محمدبن الحسین الخازن ملقب به کمال الدین . ابن اثیر گوید: چون سلطان مسعود وزیرش (ابی البرکات ) را معزول کرد او را بر مسند وزارت نشاند. او مردی شجاع و شهیم و عادل و نیکوسیرت بود چون به وزارت رسید رفع مظالم از مظلومین نمودو سپس بوضع مالی دربار و وظایف درباری پرداخت ، جمع خزائن کثیره نمود و نیز کشف بسیاری از اموال خیانت شده کرد. و چون بر خائنین در اموال و متصرفین سختگیریهای زیاد رواج داشت عمال دولت از این امر ناراحت شدند و بین امراء و او اختلاف انداختند بخصوص قراسنقر صاحب ازبیجان (کذا) تا اینکه قراسنقر از سلطان دوری جست و بنزد شاه نامه نوشت و در آن نامه اعلام داشت که یا سر وزیر را پیش من فرست و یا آنکه من خدمت سلطان دیگر در پیش می گیرم . شاه به امرائی که در آنجا حاضر بودند دستور قتل وزیر را داد ولی امراء شاه را از فتنه ترسانیدند باری پادشاه او را بر خلاف میل خود کشت وسرش را بسوی قراسنقر فرستاد و قراسنقر رضایت داد. مدت وزارتش هفت ماه بود و قتلش در سنه ٔ 533 هَ . ق . واقع شد. (از کامل التواریخ ابن اثیر ج 11 ص 29 و 30).
خازن . [ زِ ] (اِخ ) مزنی . متوفی بسال 430 هَ . ق . وی مدتی در اندلس و مدتی در مصر سکونت کرد. صاحب تألیفات شهیره در قواعد نور است که از آنجمله اند: کتاب الفجر و الشفق ، کتاب البصریات ، و کتابی در وصف آلات رصد. این مرد مقدار انکسار نور را ضمن گذشت در هوا ایضاح نمود. گویند که او با کمک سرجیوس در عصر مأمون المجسطی را به عربی برگرداند. شاید مقصود این است که وی تعریب های ترجمه ٔ المجسطی سرجیوس را تهذیب نمود. (از معجم المطبوعات ج 1 ص 811).
خازن . [ زِ ] (اِخ )فیلیپ قعدان . صاحب جریده ٔ الارز با برادرش شیخ فرید آثار ادبی نیکو بجا گذارده است . که از آن جمله اند:
1 - العذاری المائسات فی الازجال و الموشحات ، و آن مجموعی است از قطعه شعرها که گویندگان آن اشعار در ضمن آنها ازوزن شعر عربی خارج شده اند. این اشعار از یک کتاب قدیمی که محفوظ در یکی از مخازن کتب رومی بوده و با حروف مغربی نوشته شده است بدست آمده و در جونیه بسال 1902 م . بچاپ رسیده است .
2 - لمحة تاریخیة فی استقلال لبنان - در جونیه بسال 1910 م . چاپ شده است .
3 - مجموعةالمحررات السیاسیة و المفاوضات اللبنانیة عن سوریة و لبنان ، از سال 1840 تا سال 1910 م . وی آن را ترجمه کرده و به معاونت برادرش فریدالخازن بر آن اضافاتی نموده است . (از معجم المطبوعات ج 1 ص 810).
خازن .[ زِ ] (اِخ ) خواجه هلال . حمداﷲ مستوفی نویسد: چون امیر مبارزالدین بشهر کرمان آمد و خاطر از امور کرمان فارغ گردانید خبر رسید که اخی شجاع الدین بواسطه ٔ قرابتی که با پهلوان ابومسلم که از مقربان پادشاه ابوسعید بود و بحکومت و کوتوالی قلعه ٔ بم که از محکمی و حصانت بعمارت سلیمان مشهورست در زمان حیوة پادشاه آمده بود بعد از وفات او چند نوبت باحکام کرمان محاربه کرده و بر سر آمده همان خیال در دماغ او جای گیر شد. امیر مبارزالدین شاه قتلغشاه را که از ملوک آن خطه بود و محرک و باعث برین معنی ، با گروهی از خواص بظاهر شهرستان بم فرستاد و خود از عقب روانه شد. چون لشکر برسید، اخی شجاع الدین بمقاومت بایستاد با دلیران در جنگ کوشش مردانه بنمودند. چون امیر مبارزالدین باعساکر برسید گرد آن طایفه درآمدند و به محاصره مشغول گشتند. امیر محمد شاه مظفر را از کرمان طلب کرد و متعاقب برسید. اخی شجاع هر چند روز از طرفی بیرون آمدی و جمعی را هلاک کردی اشارت صادر شد تا آب در خندق انداختند و فصیل شهر خراب شد. چون مدت توقف متمادی گشت ، شاه مظفر را به محاصره بنشاند و خود عازم کرمان شد و رسل بر اعلام حال اخی شجاع بجانب امیر پیرحسین روان گردانید. سال دیگر وقت بهار به استخلاص قلعه ٔ بم متوجه شد. چون برسید اخی شجاع از قلعه فرود آمد و حربی سخت واقع گشت و امیر هندوشاه که از خواص لشکر مبارزی بود کشته شد. عساکر بیکبار در حرکت آمدند و شهر بم را تسخیر کردند. در اثنای این حال خواجه هلال خازن بیآمد و التماس کرد که اخی شجاع و اهل قلعه امان می طلبند و رخصت می طلبند. (تاریخ گزیده ص 633 و 634).
U . C = Q
QU = C
انباره