مترادف فاحشگی : جندگی، خودفروشی، روسپیگری، فاحشه گری، قحبگی
متضاد فاحشگی : نجابت
فاحشگی
مترادف فاحشگی : جندگی، خودفروشی، روسپیگری، فاحشه گری، قحبگی
متضاد فاحشگی : نجابت
فارسی به انگلیسی
whoredom
مترادف و متضاد
جندگی، خودفروشی، روسپیگری، فاحشه‌گری، قحبگی ≠ نجابت
هرزگی، فساد، فاحشگی، فحشاء
فاحشگی، پارگی، جندگی
فرهنگ فارسی
عمل فاحشه زناکاری .
فرهنگ معین
(ح ش ) [ ع - فا. ] (حامص . ) عمل فاحشه ، زناکاری .
لغت نامه دهخدا
فاحشگی. [ ح ِ ش َ / ش ِ ] ( حامص ) زناکاری زنان. عمل فاحشه. || فضیحت و رسوایی. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
زناکاری زن، عمل فاحشه.
پیشنهاد کاربران
غری. [ غ َ ] ( حامص ) قحبگی. غر بودن. رجوع به غر شود :
از غری ریش ار کنون دزدیده ای
پیش ازین بر ریش خود خندیده ای.
مولوی ( مثنوی چ کلاله خاور ص 409 ) .
|| ( اِ ) گریه با آواز و فریاد :
این دل محزون نگیرد از غم فرقت قرار
می کند شام و سحر با حسرتش غری و زار.
؟ ( از فرهنگ شعوری ) .
در مآخذ دیگر بدین معنی یافته نشد.
از غری ریش ار کنون دزدیده ای
پیش ازین بر ریش خود خندیده ای.
مولوی ( مثنوی چ کلاله خاور ص 409 ) .
|| ( اِ ) گریه با آواز و فریاد :
این دل محزون نگیرد از غم فرقت قرار
می کند شام و سحر با حسرتش غری و زار.
؟ ( از فرهنگ شعوری ) .
در مآخذ دیگر بدین معنی یافته نشد.
کلمات دیگر: