کلمه جو
صفحه اصلی

خارج شدن


مترادف خارج شدن : بیرون رفتن، درآمدن، دررفتن، رانده شدن، اوت شدن، ترک کردن، فراتر رفتن، تجاوز کردن، نشت کردن، بیرون زدن

برابر پارسی : بیرون شدن، در شدن، فراجستن

فارسی به انگلیسی

exit, overrun, pile, slip


to go or come out


exit, overrun, pile, slip, to go or come out

فارسی به عربی

خروج , قضیة

مترادف و متضاد

دررفتن، رانده شدن


اوت شدن


ترک کردن


فراتر رفتن، تجاوز کردن


نشت کردن


بیرون زدن


بیرون‌رفتن


درآمدن


void (فعل)
باطل کردن، بی اثر کردن، باطل شدن، خارج شدن، بیرون ریختن، پوچ کردن، دفع شدن، از درجه اعتبار ساقط کردن

issue (فعل)
انتشار دادن، صادر شدن، فرستادن، خارج شدن، بیرون آمدن، صادر کردن، رواج دادن

protrude (فعل)
تحمیل کردن، خارج شدن، جلو امده بودن، پیش امدن، برامدگی داشتن

egress (فعل)
خارج شدن

exit (فعل)
خارج شدن

۱. بیرونرفتن
۲. درآمدن
۳. دررفتن، رانده شدن
۴. اوت شدن
۵. ترک کردن
۶. فراتر رفتن، تجاوز کردن
۷. نشت کردن
۸. بیرون زدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بیرون شدن بیرن رفتن ( از خانه شهر و غیره ) . ۲ - ترک کردن ( اداره موسسه و غیره ) .

فرهنگ معین

( ~. شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - بیرون شدن ، بیرون رفتن (از خانه ، شهر و غیره . ) ۲ - ترک کردن (اداره ، موسسه و غیره ).

لغت نامه دهخدا

خارج شدن. [ رِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بیرون رفتن. بیرون آمدن. برون آمدن.

فرهنگ فارسی ساره

در شدن


واژه نامه بختیاریکا

رَهدِن بدر

پیشنهاد کاربران

می تونه به معنی خلاص یا آزاد شدن از چیزی یا جایی هم باشه.

بیرون زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) برون زدن. برزدن. خارج شدن.
- بیرون زدن سر ؛ برآوردن. طلوع کردن :
چون کشتی پرآتش و گرد اندر آب نیل
بیرون زد آفتاب سر از گوشه ٔ جهن.
عسجدی.

خروج > اُزین ( پارسی میانه: Uzēnag )
خارج شدن > اُزیدن ( پارسی میانه: Uzidan ) ( I exit: می ازینم )

پی رس: فرهنگ کوچک زبان پهلوی مکنزی

خروج، بیرون رفتن، درآمدن، دررفتن، رانده شدن، اوت شدن، ترک کردن، فراتر رفتن، تجاوز کردن، نشت کردن، بیرون زدن



کلمات دیگر: